سایت مرکز فقهی

20/ 12/1401

 بسمه تعالي

 

 

«کرسی علمی - ترویجی موضوع شناسی فقهی بازنمایی چهره معصومین در آثار نمایشی»

 

ارائه دهنده: حجت‌الاسلام والمسلمين دکتر عشائري

ناقد: حجت‌الاسلام والمسلمين دکتر ميرخندان

دبیر جلسه: حجت‌الاسلام والمسلمين دکتر نهاوندی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

در آستانه ماه مبارك رمضان هستيم ان شاءالله خداوند تبارك و تعالي در اين مابقي ماه شعبان، تهيّو و آمادگي‌مان را براي ورود به ماه رمضان فراهم كند و ما را مورد عفو و رحمت و مغفرت خودش قرار بدهد. من اجازه مي‌خواهم دقائق كوتاهي در خصوص چرائي و ضرورت این بحث مطالبي را تقديم حضور كنم. اين جلسه، دومين کرسي علمی- ترویجی در مورد بازنمايي چهره معصومان علیهم السلام است. جلسه قبل را در خدمت جناب آقاي حجت‌الاسلام والمسلمين حيدري بوديم و ناقد آن جلسه هم جناب آقاي دكتر خيامي كه از تهران تشريف آورده بودند. اين جلسه در محضر جناب آقاي عشائري هستيم و ناقد مباحث‌شان هم در اين كرسي علمي ترويجي، حجت‌الاسلام والمسلمين جناب آقاي دكتر ميرخندان است.

اهميت و ضرورت اين بحث بر همگان واضح است. چون مي‌خواهد اين جلسه بيشتر به موضوع‌شناسي بپرازد من دليل اين حجم بحث را در قبل از ماه مبارك رمضان مي‌خواهم تقديم حضور بكنم. ماه رمضان 2010 ميلادي، شبكه تلويزيوني الحيات با مشاركت مالي كويت و عربستان يعني به صورت خاص، شبكه روتاناي خليجي كه متعلق به وليد بن طلّال، شاهزاده ثروتمند سعودي و بزرگترين شريك رابرت مُرداك يهودي است كه خب مطرح و مشخص است و مي‌شناسيم با فيلم‌سازي شركت كويتي به نام مها، طراحي يك سريال رمضاني را كردند كه به نام الاسباط يا الحسن والحسين والمعاويه، پخش شد. نام ديگرش هم الفتنة الكبري بود كه در ابتدا با اين نام ورود كردند. رويكردهايي كه بر اساس باور و ايدئولوژي مذهبي وهابيت، مبتني بر قبول وهابيت، و طرد مكتب اهل بيت، دنبال پاكسازي چهره خبيث بني‌اميه بودند و با سرمايه‌گذاري كه در اين مجموعه اتفاق افتاد؛ در موضوع جنگ صفين، آن تحريف تاريخي خودش را انجام داد كه در يك سكانس نشان مي‌دهد كه امام علي و معاويه به عنوان دو صحابه در كنار همديگر ايستادند. مقدمه و آستانه جنگ صفين است و گريه مي‌كنند و ناراحتند از اين جنگ‌افروزي و كلّ اين حركت را به عهده صحابه ديگر مثل مالك اشتر، محمد بن ابي‌بكر و عبدالله بن صبا مي‌اندازد و آنها را مقصر جنگ صفين معرفي مي‌كنند.

در اين مجموعه براي اولين بار چهره امام حسن و امام حسين نشان داده مي‌شود. در يك سريال كويتي، در حقيقت عربي، طراحي شد و نقش اين نوادگان پيامبر اكرم9 را منعكس كردند و جالب، گسترده‌گی انعکاس فيلم بود كه شبكه‌هاي مختلفي مثل MBC عربستان، روتاناي مصريه، روتاناي الخليجيه، الحياة والنهار، التحرير، كانال ششم تلويزيوني مراكش، lbc لبنان و به طور مفصل، در تونس، سودان، فلسطين، در اردن، همه اينها اين سريال را پخش كردند. لوح فشرده اين سريال به زبان‌هاي مختلف در مالزي و اندونزي و آسياي مركزي و قفقاز و اروپا و به زبان تركي و زبان اردو و مالايي و انگليسي و فرانسه و فارسي، تهیه و پخش شد.

تحريف گزاره‌هاي تاريخي و تحريف چهره مؤثر امامان همام، امام حسن و امام حسين را ما در اين سريال مي‌بينيم. حركت ديگري كه در سال 2012 باز همين شبكه عربستانيmbc  دنبال كرده؛ يك مجموعه 31 قسمتي به نام عمرفاروق بود كه كارگردان سوري هم داشت. اين مجموعه، رسانه وهابي‌ها داستان زندگي خليفه دوم را مطرح كردند. در اين مجموعه هم شخصيتي مثل امير المؤمنين چهر‌ه‌شان به تصوير كشيده شد و خب شبكه نور و شبكه كلمه هم باز اينها را به فارسي دوبله كردند و پخش كردند.

ما اخيراً شاهد اين هستيم كه شبكه تلويزيوني mbc به صورت مستقل اين دفعه در يك سكوت خبري كامل وارد طراحي سريالي شد به نام معاوية بن ابي سفيان كه قرار است امسال در ماه رمضان پخش از تلويزيون سعودي بشود.[1]

طبق نقلي كه خود رسانه‌هاي عربي مدعي آن شدند؛ رقم مالي 100 ميليون دلار براي اين سريال هزينه شده و همچنين گسترده‌ترين حوزه بازيگران عرب زبان از كشورهاي متعدد در اين مجموعه هستند.

وقايع مهم تاريخي مثل كشته شدن خليفه سوم كه همين تراژدي در سريال الاسباط هم بوده. خلافت امام علي تا شهادت حضرت، و به امامت رسيدن امام حسن، شهادت امام حسن و واقعه كربلا و شهادت امام حسين را باز در اينجا ما به تصوير مي‌بينيم و جالب اينجاست كه با اينكه در فيلم حضرت رسول، محمد رسول الله كه حدود 5 دهه پيش اين توسط مصطفي عقّاد توليد شده بود آنجا شخصيتي مثل پيامبر اكرم و امير المؤمنين، چهره‌شان به نمايش گذاشته نشد ولي در اينجا سعي هست كه اين چهره مطرح بشود. آنجا، جاي شخصيت واقعي از لنز دوربين استفاده مي‌شد اما در اين سريال باز به ظهور و بروز، چهره امير المؤمنين و شخصيت امير المؤمنين به نمايش گذاشته مي‌شود و در حقيقت آن چيزي كه به عنوان يك حركت پنهان از منظر طراحان و تحليل‌گراني كه اين كار را دارند دنبال مي‌كنند يك مسير تقدس‌زدايي و اقدام قبح‌شكني در چهره حضرات معصومين به صورت عامدانه در اين سريال هم دنبال مي‌شود. كه مستحضريد كه اين سريال‌ها علاوه بر اينكه به اين موضوع مي‌پردازد مسئله تحريف تاريخ به صورت جدي در آن مطرح است همين موضوع معاويه كه با نيرنگ، جريان خلافت را از امام حسن غصب مي‌كند؛ اينجا به صورت يك امر طبيعي مطرح شده است.

حمايت اسرائيل و تبريك شبكه تلويزيوني صهيونيستي كان نسبت به ساخت اين سريال و اذعان به اين قضيه كه اين مجموعه يك اختلاف مذهبي ميان اهل سنت و تشيع پدید مي‌آورد؛ نشان دهنده اين هست كه تهیه کنندگان و سازندگان این سریال به دنبال اهداف خاصي هستند. خب ابعاد سياسي اجتماعي در اين كار هست كه ما نمي‌خواهيم به آن ورود پيدا كنيم اما حساسيت و ضرورت پرداختن به اين مسئله از دو جهت براي ما مهم است يكي اينكه مي‌بينيم حركت دشمن بر اساس طراحي و تحريف وقايع و شخصيت و چهره ائمه معصومين يا بازنمايي شخصيت، نه تنها بازنمايي چهره به نوعي مطرح است كه ما طبيعتاً بايد در مقابلش هم از بعد فقهي هم از بعد اجتماعي سياسي، مواضع خاص خودمان را بگيريم به عنوان كانون‌هاي علمي پژوهشي، و نكته دوم تحريف‌هايي كه در اين منظومه مطرح شده است ذهن جوانان ما و نوجوانان ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. اين تحريف‌هاي ايدئولوژيك تاريخ كه به قول آقاي يوسفي كه از مورخين معاصرند مي‌گويند به شدت اين نوع تحريف تأثيرگذاري دارد، آن هم با يك ابعاد گسترده مخاطبيني كه در حوزه عرب زبان‌ها وجود دارد بنابرین برای تبیین عقائد حقه شیعی و مقابله با این رویکرد تقدس زدایی و قبح شکنی كه در جريان شبكه‌هاي معاند و مخالف دارد انجام مي‌گيرد ما نباید مرتكب همين قضيه شويم. لذا در شناسايي موضوع بازنمايي و نمايش چهره معصومين و بالاتر مي‌خواهم خدمت‌تان عرض بكنم بازنمايي شخصيت ائمه معصومين، تا چه مرزي مجاز به حركت هستيم و از چه منظري مي‌توانيم اينها را در چارچوب خاص خودش قرار بدهيم و موضوع بازنمايي چهره معصومين در آثار نمايشي از بعد موضوع‌شناسي و تفقه حكمي چه منظري را ما بايد پيرامونش داشته باشيم؟

پس ما بايد در تقابل حركت، يك راهبرد و يك نقشه راه و يك كارويژه‌اي تعريف بكنيم كه در اين تقابل براي حوزه تبيين چهره معصومين و تحقق واقعي مبتني بر مكتب غني شيعه در اين عرصه فعاليت خودمان را ساماندهي بكنيم. اميدوارم كه اين جلسه بتواند مفيد فايده عزيزان حاضر در جلسه باشد به مدت سه ربع در محضر جناب حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي عشائري هستيم كه در اين خصوص ارائه بحث مي‌فرمايند و بعد هم انشاءالله از محضر جناب آقاي دكتر ميرخندان استفاده مي‌كنيم بعد هم سؤالات و مباحثي كه در جمع مطرح مي‌شود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

 

 

آقاي عشائري:

بسم الله الرحمن الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

خدمت دوستان و اساتيد بزرگوار. اعياد مبارك ماه شعبان را تبريك عرض مي‌كنم.

می خواهم بحث موضوع‌شناسي فقهي چهره معصومين در هنرهاي نمايشي را با يك مقدمه كم ارتباط شروع كنم. و آن برمي‌گردد به رسالت نه من، يا شما به تنهايي، رسالت نهاد حوزه و نهاد متولي تبليغ دين در 60 سال گذشته. ما تقريباً از دهه پنجاه يك جريان نوگراي معرفت ديني را داريم كه اين جريان سعي مي‌كند دو طیف كار ايجابي و سلبي را در حوزه معرفتي سيال اجتماعي كه در بين مردم وجود دارد؛ انجام بدهد.

كار سلبي اين بوده كه سعي مي‌كرد خرافه‌ها را جمع كند. مثلاً خدا رحمت كند شهيد مطهري و آقاي دكتر شريعتي و امثال اينها معتقد بودند يك چيزهايي به نحو خرافه وارد دين شده بايد جمع بشود و همزمان يك كار ايجابي را هم انجام مي‌دادند و آن كشاندن مباحث ديني به سمت يك سري مباحث عقلاني، اجتماعي و سياسي بود كه در زاويه‌هاي مختلفي نمود پيدا كرد. ما در عبور از آن مباحث خرافي كه واقعاً در مباحث دين رخنه كرده بود و بعضي‌هايش با دقت بزرگواراني مثل شهيد مطهري و اينها در دهه 50 به تدريج از فضاي ذهني ما، از معرفت ديني ما جمع شده است.

در فضاي عبور از آن معرفتي كه در آن خرافاتي وجود داشت به يك معرفت ايجابي جديد يك مقدار از رسالت‌هايمان فراموش شده و يك مقدار از مباحث را به اندازه‌اي كه شايسته‌شان بود و استحقاقش را داشتند آن مباحث، ديگر به آنها نپرداختند. و اين تصور شايد به تدريج به وجود بيايد كه آنها همه‌شان بخشي از، آن مباحثي كه ما مسكوت گذاشتيم در اين 50، 60 سال، شايد از همان مطالبي بوده كه جزو خرافه‌ها بوده. جزء مباحث غلوآميز بوده. لذا من معتقدم ما اصلاً بايد درباره صورت و سيرت ظاهري معصومين، مخلصين، مسدّدين، نحوة ابتناي كُنش‌هاي ارادي‌ و غير ارادي‌شان بر شخصيت باطني‌شان،‌ در اين مورد يك مقدار بايد حرف مي‌زديم حرف نزديم. فكر كرديم اين كلام ديگر مسئله ما نيست مسئله ما اين است كه امير المؤمنين7 چطور به مسئله عدالت رسيدگي مي‌كرد؟ اينكه رفتارهاي ظاهري ايشان، كنش‌هاي ارادي و غيرارادي‌ ايشان چه شكلي بود شمائل ايشان چه شكلي بود اصلاً مسئله ما نيست.

در حالي كه بعضي از اين مطالب، بخشي از اين مطالب جزء مناقب معصومين و شخصيت‌هاي نزديك به عصمت هست و بايد درباره‌اش حرف بزنيم. و اصلاً ايمان ما به مقامات ائمه يك بخشي از آن، متعلّقش همين‌چيزهاست. اما مي‌شود از آن يك دريافت نادرست، مبالغه‌آميز و غلوآميز داشت. چنانكه مي‌شود از آن يك دريافت پالايش شده و واقعي، و مورد تأييد قرآن كريم و روايات ائمه معصومين داشت. لذا اين را خواستم به عنوان يك نكته عرض ‌كنم. اينكه الان ما مي‌بينيم در بدنه مديريتي كشور ما، يا در بدنه هنرمندان متعهد ما حتي شايد در ذهن بعضي از جوانان مؤمن ما يا حتي طلبه‌هاي ما، واقعآ اين سؤال به وجود بيايد كه اگر ما چهره معصومين را در سينما نشان بدهيم مگر چه‌جور مي‌شود اگر ديديم كه اين سؤال به وجود مي‌آيد يعني اينكه بخشي از معرفت ما نسبت به مناقب معصومين در اين 50، 60 سال، مسكوت گذاشته شده و روي آن كار نشده. و وقتي كه يك بخشي از دانش حتي حمله‌ي خودش را، عالمان خودش را از دست بدهد ولو اينكه در كتاب‌هاي عالمان پيشين وجود داشته باشد انتقال دانش از پيشينيان، از اسلاف ما به اخلاف ما، با كندي يا اختلال رخ خواهد داد يا اصلاً درست رخ نخواهد داد.

لذا اين خطر وجود دارد من واقعاً احساس مي‌كردم اگر كساني اين درد دل برادر كوچك خود را مي‌شنوند يا بعداً خواهند شنيد يا خواهند خواند، و متولي يكسري اموري هستند در يك پژوهشگاهي، در يك مراكزي، امر

تبليغ را يا هر چي را هر كس در هر جايي، نسبت به اين موضوع يك احساس مسئوليتي داشته باشد شايد خوب باشد. اين مقدمه به نظرم آمد كه اگر امروز و در يك چنين جايي گفته نشود شايد جاي مناسبي برايش پيدا نشود هر چند بخشي از وقت من را گرفت. درد دلي بود ديگر شقشقه‌اي بود كه بايد هدر مي‌داديم.

من راجع به بازنمايي چهره معصومين(سلام‌الله عليهم) اول از كلمه معصوم تصويري ارائه خواهم داد. در بحثي كه عرض خواهد شد معصوم را از آن معصوم فلسفي يا كلامي‌اي كه از آن بحث مي‌كنيم در معارف ديني شايد يك مقدار عام و خاص من وجه بگيرند. در توضيحات هم مشخص خواهد شد يعني ما فرشته را در مباحث ديني‌مان معصوم مي‌دانيم ولي اينجا محل بحث ما نيست چنانكه ممكن است بعضي از شخصيت‌هايمان را معصوم به لحاظ مصطلحات كلامي ندانيم. مثل حضرت ابوالفضل، قمر بني‌هاشم، اما ما اينجا با او كار داشته باشيم چنانكه فقط ما اينجا با آنها كار نداريم مثلاً بعضي از بزرگان اهل عرفان، اهل مباحث عرفاني، وقتي مقامات اهل بيت را بررسي مي‌كنند مي‌گويند به مقتضاي آيه تطهير مصداق اهل بيت هر كس باشد معصوم است ولي وقتي سلمان منّا اهل البيت را ضميمه مي‌كنند در آيه، مي‌گويند حالا چه بگوييم؟ بگوييم او هم معصوم هست؟ مي‌بينيد نمي‌شود از باب الحاق است كه مثلاً يا تصريح مي‌كنند مي‌گويند ما مقامي غير از معصوميت به نام مصونيت داريم. مي‌خواهم بگويم اين را فقط ما در اينجا بحث نمي‌كنيم. در كنار مفهوم مصطلح كلامي عصمت ما نمي‌خواهيم اضافه قرار بدهيم اين بحث جاي ديگري هم وجود دارد. يعني مي‌خواهم بگويم ما ساختار شكني نكرديم مصطلح شكني نكرديم اين نكته اول.

نكته دوم اين است كه من بحث را بايد در دو عنوان، دو ريز عنوان پيش ببرم، يكي عنوان اينكه در معصوم چه اوصاف ظاهر و باطني وجود دارد كه مي‌تواند موضوعي به نام بازنمايي چهره او را متعلق يك سري فتواهاي فقهي قرار بدهد. آن زوايايي از شخصيت معصوم كه مي‌تواند تعيين كننده باشد در موضوعي به نام بازنمايي چهره معصوم در سينما. موضوع وقتي مي‌گويم يعني ديگر بتواند به نحوي صورت‌بندي شود كه بعداً حكم فقهي برايش مترتب بشود. اين را در يك عنوان بايد توضيح بدهم و از يك زاويه هم بايد خود بازنمايي را هر چند اساتيد، بزرگواران هستند و مي‌‌دانند هم در دانش ارتباطات، هم در دانش‌هاي مربوط به سينما راجع به چيزي به نام بازنمايي بحث مي‌شود در بعضي از مباحث فلسفه هنر بحث مي‌شود و بحث گسترده‌اي است اما سعي مي‌كنم از چند زاويه به آن هم بپردازم.

نحوه گزينش من از زواياي بحث، بيشتر آن زوايايي است که در هر دو بحث هم در اوصاف معصوم، هم در بازنمايي، بتواند در صورت‌بندي بازنمايي به مثابه موضوعي كه بتواند حكم فقهي برايش مترتب بشود تأثير بگذارد. حالا از قسمت اول شروع مي‌كنم من در بحث معصوم به نظرم آمد كه اگر ما از تعريف كلامي معصومان ملحقات و اينها بگذريم، چهره‌هاي مقدس را چه آنهايي كه عصمتشان را توانستيم در مباحث كلامي اثبات كنيم چه آنهايي را كه توانستيم در عنوان مقام امامت از آنها بحث كنيم مثلاً ما حضرت صديقه طاهره را با همه عظمتي كه دارند جزء ائمه‌مان نمي‌دانيم اما خب امامان معصوم، پيامبر صلوات الله عليه را داريم، در مقام امامت برايشان بحث مي‌كنيم يا شخصيت‌هايي مثل حضرت زينب‌(سلام‌الله عليها) يا حضرت ابوالفضل7، اين شخصيت‌ها را شايد تحت عنوان امام يا معصوم قرار نداديم ولي ذوات مقدسي هستند كه بخشي از اين مباحثي كه عرض خواهد شد دربارة آن بزرگواران نيز صدق مي‌كند. بنابراين يك اشاره اجمالي باشد كه ما درباره چه كسي داريم حرف مي‌زنيم، تا برويم سراغ اوصاف مقام عصمت با همين توضيحي كه عرض كردم و ذوات مقدس.

نكته اول اوصاف باطني‌‌شان هست من در اوصاف باطني مقام معصومين و ذوات مقدس مخلص‌ بودنشان را انتخاب كردم. مخلَص بودن و مخلِص بودن دوتا مفهوم متفاوت هست. مُخلِص كسي است كه خودش اخلاص‌ورزي دارد مُخلَص، اما كسي است كه به قول قرآن وقتي كه به حضرت موسي مي‌گويد كه «فتنّاك فتوناً» يعني تا جايي كه مي‌‌شد ما تو را در كوره‌هاي مختلفي قرار داديم و از جهت‌هاي مختلفي ناخالصي‌هاي تو را بيرون ريختيم. «فتناك فتوناً» تعبير بسيار معناداري است در مورد حضرت موسي.

مخلَص بودن يك مقامي است كه بعد از يك اتفاقاتي مثل «فتناك فتوناً» براي شخص به وجود مي‌آيد، به عبارت ديگر مخلَص بودن يك انتخاب تدريجي‌ است يك گزينش تدريجي است و مخلص بودن يعني برگزيده شده بودن. مُنتجب بودن، انتخاب شده بودن، مصطفا بودن، به اين مفاهيم نزديك است. در يكي از آيات قرآن يك دشواري‌اي وجود دارد كه حالا به يك شكلي به بحث ما هم ربط دارد شباهت دارد مي‌فرمايد «سبحان الله عمّا يصفون» يعني انسان‌ها هر توصيفي بتوانند از خداوند ارائه كنند كفر است و خدا از آن كفر، منزّه است. سبحان الله عما يصفون.

اينجا براي مخلَصين يك اسنثنا قائل است. فوراً بعدش مي‌فرمايد «الّا عباد الله المخلَصين». مقام مخلَص بودن مقامي است كه هم به عنوان مقام باطني ذوات مقدس مي‌خواهم از آن بحث كنم. مقام مخلَص بودن مقامي است كه كاري را كه هيچ انساني نمي‌تواند انجام بدهد و اگر انجام دهد لامحاله كفري است كه خداوند را بايد ساحت قدسش را از آن اتفاق تنزيه كرد، تصليح كرد و گفت: «سبحان الله عما يصفون» هر كس انجام بدهد وارد منقصت‌سازي براي خداوند انجام شده اگر مخلصين انجام بدهند اشكال ندارد. اين به عنوان يك پاداش نيست اين به عنوان يك استثناي تعبدي نيست يك واقعيتي اينجا وجود دارد خدا رحمت كند علامه طباطبايي را، ايشان معتقد است كه خداوند وصف مخلَصين را يك وصف درست و شايسته تبيين و توصيف مقام الوهيت خودش مي‌داند و اين كه بندگان مخلَصش يك بندگان خاصي هستند كه خودش اينها را انتخاب كرده، براي خودش هم اختصاصشان داده و نفس خودش را به آنها به گونه‌اي شناسانده كه اصلاً غير از خداوند همه چيز را از ذهن آنها خارج كرده. و اصلاً فقط علامه طباطبايي مي‌گويد چنين موجوداتي هستند كه مي‌توانند به مقام توصيف خداوند دست پيدا كنند.  چندان كه بنيادي‌ترين مفهومي كه مي‌فهميد و همه مفاهيم ديگر را در آن نهان‌خانه ذهنشان، بخش ناخودآگاه و غير ارادي ذهنشان به آن ارجاع مي‌دهند خداوند است. همه چيز را به او ارجاع مي‌دهند اصلاً هيچ چيز را بدون مفهوم نمي‌توانند ادراك كنند آن مفهوم، مفهوم پايه ذهن آنهاست.

من از اين توضيح علامه طباطبايي مي‌خواهم يك نتيجه‌اي بگيرم و آن اين است كه رفتارهاي ارادي و غيرارادي هر انساني تابع يك سري ادراكات بنيادي است.

حتي رفتارهاي غير ارادي‌اش، حتي رفتارهايي كه در خواب انجام مي‌دهد. حتي رفتارهايي كه وقتي بيهوش است انجام مي‌دهد. تابع يك سري ادراكات بنيادي است. و اصلاً علامه طباطبايي اينجا مي‌خواهد بگويد وصف و توصيفي كه مخلصين از وجود خداي متعال مي‌توانند اراده كنند و ارائه كنند كه مورد نهي خداوند متعال قرار نگرفته، مورد نهي قرآن قرار نگرفته، به خاطر اين ابتناي اين توصيف كنندگي بر همان توانايي ذهني بنيادي است كه در ذهنشان اتفاق افتاده. من به نظرم آمده اين مطلبي كه علامه طباطبايي مي‌فرمايد و قرآن هم يك جوري دارد بيانش مي‌كند اگر دقت كنيم در خيلي از روايات ما هم وجود دارد.

ما درباره اولياي الهي در زيارت جامعه داريم كه «عباده المكرمين الذين لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون» آقاي طباطبايي مي‌گفت هيچ ادراكي در ذهنشان وجود ندارد كه به توحيد برنگردد. اين هم مي‌گويد فقط «بامره يعملون» يعملون كه به نحو استمرار مي‌فرمايد، بامره را مقید كرده كه مفيد حصر هست. تعبير بامره يعملون، با استمراري كه از يعملون فهميده مي‌شود و حصري كه در بامره وجود دارد يعني چه؟

وصف ديگري كه اهل بيت در زيات جامعه يا بسياري از متون معتبر ديگر آمده المظهرين لامر الله است. آنها آشكار كننده امر الهي هستند. اين المظهرين را به نحو اسمي گفتند نه به نحو وصفي. كه قد اظهروا، بعضي وقت‌ها اظهار مي‌كنند نه. اصلاً وجودشان آشكار كننده امر الهي است. من مي‌خواهم بعداً برسم به يك نكته‌اي. خدا رحمت كند مرحوم آقاي رسول ملاقلي‌پور را، مي‌گفت كه من را بردند در كردستان، يك منطقه جنگي را به من نشان دادند گفتند: اينجا شهيد باكري فلان كار را كرد نيروهايش در محاصره عراقي‌ها بودند او با نقشه‌ای توانست برود در محاصره و نيروهاي خودش را دربياورد و نجات بدهد. صدا و سيما اين را پخش كرد موجود است. بعد مي‌گفت من گفتم مي‌خواهيد من اين را فيلم بكنم. اين را نه مخاطب باور مي‌كند نه قاب تلويزيون،‌ نه قاب سينما مي‌تواند چنين مفهومي را نشان بدهد. اصلاً مي‌گفت نمي‌تواند.

ببينيد يك كار جزئي شهيد باكري كه نسبت به ذوات مقدس هيچ ادعايي ندارد. خودش هيچ ادعايي ندارد ما هم هيچ ادعايي نداريم انجام داده آن وقت نه مثلاً من بگويم نمي‌شود نه مثلاً فرمانده سپاه بگويد كه نمي‌شود كه فرمانده آقاي باكري بوده مثلاً، فرمانده لشكر، فرمانده محور نمي‌گويد، نه ملاقلي ‌پور مي‌گويد نمي‌شود.

من مي‌خواهم اين نكته يك گزاره بنيادي در نهان‌خانه ذهن، بخش ناخودآگاه ذهن وجود ذوات مقدس كه رفتارهاي ظاهري‌شان براي ما مترتب بشود اين يك.

نكته ديگري كه در وجود ذوات مقدس بايد مورد توجه قرار بگيرد به عنوان اوصاف باطني‌شان كه آثار ظاهري هم دارد مسدّد بودنشان است. مسدد بودن يا وحي تسديدي به قول متكلمين و اهل عرفان و فيلسوفان و اصلاً روايات و آيات قرآن، وحي يا الهامات تسديدي يكي از انواع الهامات است و هيچ اختصاصي به معصومين ندارد شامل غير معصومين هم مي‌شود. اينها را در توضيحات وحي تسديدي گفتند.

در تعريف وحي تسديدي مي‌گويند كه موجودات نباتي يك روح دارند. موجودات حيواني دوتا روح دارند ولي انساني كه به مقام مسدد بودن رسيده باشد مثل همان طوري كه حيوان نسبت به گياه، يك روح ديگر دارد، آن هم نسبت به عموم انسان‌ها يك روح ديگر دارد. مسدد بودن يعني چه؟

 

يعني بندگان خدا به خاطر نوع بندگي‌شان مي‌توانند به يك مقامي برسند كه خداوند در لغزشگاه‌ها آنها را مورد هدايت و حمايت ويژه‌اي قرار بدهد. به عبارت ديگر، همان‌طوري كه به درخت فهمانده كه چگونه بايد نور را از بالا بگيرد آب و مواد مغذي را از پايين بگيرد و اينها را در يك فرايندي تبديل كند به چه چيزي. خداوند به بعضي از موجوداتش هم فهمانده است يك روح سومي داده است كه آن روح سوم مي‌تواند اين كارها را انجام بدهد. حالا اگر همه ما درخت بوديم و اصلاً ما درخت‌ها يك سينما براي خودمان داشتيم چطور مي‌خواستيم حيوان‌ها را تصوير كنيم.

اگر همه ما، حالا خودم را تنها مي‌گويم انسان نبوديم حيوان بوديم و يك سينما براي خودمان داشتيم اين آقاي جورج اورول توصيفش كرده ، اسم كتابش مزرعه حيوانات، هر كس مي‌خواهد ببيند اگر ما مثلاً يك تصوير اينجوري از جامعه انساني درست كنيم بعد بگوييم اينها مي‌خواستند يك انسان را نشان بدهند چطور مي‌خواستند نشان بدهند؟ كسي كه آن روح را، آن روح سوم را دارد براي كسي كه روح سوم را ندارد به راحتي قابل ادراك نيست و شوخي هم ندارد. اين چيزهايي كه گفتم حوزه ما در اين شصت سال گذشته بايد درباره‌اش حرف زد اينهاست. آقا علامه طباطبايي درباره شفاعت حرف زده، ما هي بازتوليدش كرديم به زبان‌هاي مختلف، از شهيد مطهري در كتاب عدل الهي گرفته تا ديگران. منتشرش كرديم. خب علامه طباطبايي درباره اينها هم حرف زده، حرف علامه طباطبايي را من دارم مي‌گويم. گفتم حالا يك كسي كه مذاق اخباري داشته، يا بشود به آن اتهامي وارد كرد نیست. من مخصوصاً اين بزرگواران را انتخاب كردم. مسدد بودن يكي از مقامات ائمه ماست. اين از ذوات مقدس. عرض كردم توضيحاتي كه خواهم داد مربوط به 12 نفر يا 14 نفر نيست.

به طور كلي اتصال معصوم و ذوات مقدس به يك روح قدسي خاص هم در آيات قرآن و هم در روايات مورد  تأييد قرار گرفته «كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا» در اينها بحث‌هاي جدي وجود دارد.

دومين بحثي كه در ذوات مقدس بايد عرض مي‌كردم اوصاف ظاهري‌شان است. حالا بر يك وجودي كه چنين روحي دارد يعني روح سومي دارد. بر يك وجودي كه علامه مي‌فرمايد بنيادي‌ترين و مؤثرترين و اصلا گزاره معيار، ادراك معيار در ادراك او توحيد است همه چيز را با ادراك توحيدي مي‌فهمد يك سري اوصاف ظاهري هم دارد اين اوصاف ظاهري هم بحث جالبي است كه بايد درباره‌اش حرف مي‌زديم اين اوصاف ظاهري به چه درد ما مي‌خورد؟ مسئله ما در سينما اين نيست كه بخواهیم قرص صورت و وجه معصوم را نشان بدهيم مسئله اين نيست كه بخواهيم وجه حضرت سيد الشهدا را نشان بدهيم يا حضرت ابوالفضل را نشان بدهيم. نه، مسئله اين است كه ما يك شخصيت را مي‌خواهيم بياوريم در كادر. نفس كشيدنش را مي‌خواهيم نشان بدهيم ضربان قلبش را مي‌خواهيم نشان بدهيم. پلك زدنش را مي‌خواهيم نشان بدهيم. رفتارهاي غير ارادي‌اش وقتي از اسب مي‌رود پايين و وقتي از اسب بالا مي‌آيد يك سري رفتارهاي غير ارادي دارد يك سري رفتارهاي ضروري و ارادي دارد. دستش را كجاي اسب مي‌گذارد تو از كجا مي‌داني كه دستش را كجاي اسب مي‌گذارد وقتي امير المؤمنين مي‌خواهد سوار اسب بشود.

 اصلاً چه قدر فكر كردي كسي كه مي‌فرمايد همه شما مسئوليد حتي عن البقاع والبهائم. يك ادراكي داشت از حيوان. خب شايد خيلي از رفتارهاي آن حيوان را آن زمان درك نكردند براي ما هم گزارش نكردند مسئله نبوده كه براي ما گزارش كنند.

اين رفتارهاي ضروري، ارادي و رفتارهاي غير ارادي، عرض كردم رفتارهاي ضروري ارادي مثل اين كه وقتي كه مي‌خواهد سوار اسب بشود بايد دستش را يك جا بگذارد سوار بشود و رفتارهاي غير ارادي كاراكتر. شما مي‌خواهيد همه اينها را نسبت بدهيد خب وقتي با چنين موجودي مواجهيد كه تمام اين آناتش، تمام اين حركات ارادي و غير ارادي‌اش مرتبط هست ما روي اوصاف ظاهر ائمه كار نكرديم اما اهل سنت يك سري آثار به نام شمائل النبي دارند. پيامبر را توصيف كردند آنها يك مقدار كار كردند. حاصل چند نكته كه من مي‌خواهم بگويم از شمائل و اينها، نكاتي را عرض مي‌كنم كه بتواند بعداً متعلق حكم شرعي قرار بگيرد. يعني حكم شرعي بتواند با آن ارتباط پيدا كند يكي هيبتش هست. قاضي اياز يكي از شمائل نويسان اهل سنت است در سيماي ظاهري پيامبر نوشته از همان روزگار پيش از بعثت، وقتي مخالفان ايشان در حضور ايشان نبودند طراحي مي‌كردند نقشه مي‌كشيدند كه چنين مي‌كنيم و چنان مي‌كنيم ولي وقتي به حضور ايشان مي‌رسيدند منفعل مي‌شدند برنامه‌هاي طراحي شده جز به جزء خودشان را نمي‌توانستند در حضور ايشان اجرا كنند.

اين هيبت باعث مي‌شد كه مخالفان ايشان به لجاج مي‌افتادند موافق‌هاي ايشان جذب مي‌شدند افراد بي‌طرف گاهي در حضور ايشان به لرزه مي‌افتادند. خب شما مي‌خواهيد اين را بياوريد در كادر دوربين نشان بدهيد مي‌خواهيد چه‌جوري نشان بدهيد كه باور پذير باشد براي مخاطب؟

ما يك كتابي داريم به نام قتلی القرآن، كشتگان قرآن، كساني كه قرآن را شنيدند و مردند. نويسنده‌اش اين را نوشته كه گزارشي تهيه كند از كساني كه صداي قرآن را شنيدند و قالب تهي كردند مي‌خواسته بحث كند كه اينها حكم شهيد را دارند يا حكم شهيد را ندارند؟

فكر كنم كتاب در قرن 5 نوشته شده است آنجا بسياري از اينها را مي‌گويد كه اولياء الهي قرآن را خواندند مثلاً پيامبر قرآن را مي‌خواند يعني قرائت قاري دخيل بوده در اين اتفاقي كه افتاده. من مي‌خواهم بگويم اينجا يك جنبه ماورائي وجود داشته در ظاهرشان. آن جنبه ماورائي را خداوند در قرآن يك جا، يك گزارشي از آن داده ما نتوانستيم بفهميم. ما الان 1400 سال است كه بحث مي‌كنيم يوسف زيبا بود. اصلاً قرآن نگفته كه يوسف زيبا بود قرآن گفته «فلمّا رأينه اكبرنه» حالا هي حتي زمان پيامبر هم بحث مي‌كردند با خود پيامبر كه یوسف زيباتر بود يا پيامبر. اصلاً بحث زيبايي‌اش نبود. فلما رأينه اكبرنا. بعد هم نگفتند يوسف مثل فلان دختر، زيباست. در همان آيه 31، زن‌ها گفتند ما هذا بشرً، بشر نيست پس چه چيزي است؟ «ان هذا الاّ ملكٌ جميل»، نه. «ان هذا الّا ملكٌ كريم»، ما يك بار خواستيم با خود قرآن يك چهره را توصيف كنيم، مي‌بينيد بعدش چه اتفاقي افتاد؟

اين جاذبه ماورائي جالب است. در كتاب شمائل النبي وقتي گزارش‌گرها توضيح مي‌دهند بعضي‌ها را مي‌گويند او از وصّافين بود يعني گزارش‌كنندگان با هم فرق مي‌كند چطور ما در فقه اگر راوي از فقهايي مثل محمد بن مسلم باشد اگر راوي از فقها نباشد يك مراجعه‌كننده‌اي بوده در منا امام  را ديده سؤال كرده بين گزارش‌شان در فقه فرق می‌گذاريم در مقام تعارض، در تخصيص‌پذيري، در اطلاق مقامي فرق مي‌گذاريم.

 در آثار مربوط به شمائل النبي بعضي از افراد را به نام وصّاف معنا كردند يعني گفتند آن موقع دوربين نبوده از كسي عكس بگيرد بعضي‌ها ذهنشان قوي بود كار دوربين را مي‌كرده. از وصاف‌ها نقل كردند كه ما نتوانستيم بگوييم آن كسي كه امروز از اينجا رد شده مثلا پيامبر را داشته توصيف مي‌كرده بيان ناپذير بودن. جالب است اين وصاف‌ها وقتي كه دارند گزارش مي‌كنند كه وقتي كه صورت پيامبر را ديديم مي‌گويند چيزي بود كه هيچ‌‌جا نديده بوديم چون هيچ‌جا نديده بوديم مفهومي كه بتواند آن را به صورت مشتركي بين من وصّاف و توي شنونده وصف منتقل كند ندارم اصلاً مي‌گفت من مفهوم و كلمه برايش ندارم.

يك سري علائم خاص و بيان‌ناپذير بوده، كلماتي مثل بهاء كه ما مي‌گوييم نور، خب اينها بوده، كارهايي مثل شمايل النبي و اينها ارائه شده اينها نشان مي‌دهد كه ما در اوصاف ظاهري و اوصاف باطني ذوات مقدسي كه به مقام مسدد بودن رسيده باشند لازم نيست امام منصوب من الله باشد 12 نفر، به مقام وحي تسدیدي رسيده باشند به مقام مخلص بودن رسيده باشند واقعاً در ظاهر و باطنشان يك چيزهايي وجود دارد كه شما نمي‌توانيد بگوييد من مي‌خواستم ظاهرش را بياورم در كادر، باطنش را نمي‌خواهم بياورم چون باطنش در آنات، در كوچكترين رفتارهاي غير ارادي‌اش تأثير مي‌گذارد

 اما درباره بازنمايي، خود بازنمايي هم چند تا نكته وجود دارد كه عرض مي‌كنم.

بازنمايي 4 تا ركن دارد ركن اولش واقعيت است يعني آن صورت معصوم يا شخص خارجي، جثّه خارجي، جسمانيت خارجي كه ما مي‌خواهيم آن را گزارش كنيم. ركن دوم معناست يعني آن جسمانيت خارجي در ذهن شخص كارگردان يعني آن كسي كه مسئول نهائي پخش اين ميزان‌سن هست. در ذهن او يك برداشتي از اين شخص شكل مي‌گيرد به آن مي‌گويند معنا، اين ركن دوم است يعني يك واقعه خارجي، يك تصويرش در ذهن اين کسي كه مي‌خواهد بازنمايي كند.

ركن سوم خود آن شخص است كه مي‌خواهد بازنمايي را انجام بدهد به او مي‌گويند واسطه. واسطه يعني آن ذهني كه توانسته آن تصوير را از آن خارج انتزاع كند نگاه دارد اين واسطه را به آن مي‌گويند واسطه چون بين معنايي و آن تصويري كه بعداً به وجود خواهد آورد وساطت مي‌كند. ركن چهارم هم بازنماست. باز نما همان تصوير است. چون اين بازنما مي‌خواهد اين واقع را نشان بدهد به تو، تو واقع را نديدي. تو كه روبروي دوربين كادر سينما مي‌نشيني، كادر تلويزيون مي‌نشيني مي‌بيني، آن تصويري كه مي‌آيد بيرون مي‌شود بازنما، يا بازنماينده. اين دارد بازنمايي مي‌كند آن معنا را، كدام معنا را؟ معنايي كه در ذهن كارگردان يا سازنده اين تصوير، خالق اين اثر وجود داشته، البته آن انگاره ذهني‌اي كه در ذهن خالق اثر وجود داشته قرار بوده واقع را نشان بدهد. اين چهارتا را دقت كنيد. اين چهارتا چه‌جور عمليات بازنمايي را انجام مي‌دهند؟ مي‌گويند دوتا فرايند داريم.

يك فرايند از واقع تا ذهن اين آقاي واسطه، از واقع تا معنا، يك فرايند از معنا تا تصوير. به اولي مي‌گويند فرايند ذهني، به دومي مي‌گويند فرايند انعكاسي يا بازتابي. يعني ما يك فرايند ذهني داريم. در منطق در مباحث علم النفس و معرفت النفس مي‌گفتند ذهن مي‌آيد چه‌جوري خارج را تجريد مي‌كند از آن معنا مي‌سازد مفهوم مي‌سازد انتزاع مي‌كند اين فرايند را حالا نه دقيقاً آن، يك چيزي شبيه به آن را اينجا مي‌گويند فرايند ذهني، فرايند انعكاسي اتفاقي است كه ايشان حالا مي‌خواهد برود كاراكتر انتخاب كند بازيگر انتخاب كند براي اين، قد بازيگر را مي‌سنجد چهره بازيگر را مي‌سنجد بايد گريم كند اين اتفاقاتي است كه بعداً مي‌افتد تا بتواند آنچه را كه در ذهنش، معنايي كه در ذهنش مي‌رسد بسازد به بهترين شكل بازنمايي كند. اتفاقاً خيلي هم امين است يعني ما داريم كارگرداني يا بازيگر معروفي كه مي‌خواسته فقط خودش نقش يك ميوه‌فروش را بازي كند مدت‌ها در همين ايران رفته و شاگرد ميوه‌فروش شده، قيافه خودش را عوض كرده و واقعاً يك مدتي شاگردي كرده. يعني مي‌خواهد واقع را واقعاً بفهمد او بايد بازنمايي را انجام بدهد اين كارها را انجام مي‌دهد.

يك نكته هم من درباره نظريه‌هاي بازنمايي بگويم. نظريه‌هاي بازنمايي حالا مي‌خواهيم خوب بفهميم كه چه اتفاقي مي‌افتد يعني ما واقعاً فكر كنيم كه يك هنرمند، يك كارگردان، مثلاً يك نقاش، از سينما خارج بشود يك نقاش اگر اين توفيق را پيدا مي‌كرد كه مثل ابراهيم بن علي مهزيار برود محضر امام زمان7، صورت امام زمان را نقاشي كند. در آن 4 نكته، 4 ركن مي‌خواستيم بگوييم كه اين نقاش، آن صورت را نقاشي نمي‌كند. اين نقاش مبنايي را كه در ذهن خودش هست را دارد نقاشي مي‌كند. حتي در نقاشي مستقيم كه شخص مي‌آيد جلوي نقاش مي‌ايستد فيگور مي‌گيرد با همان فيگور مدتي مي‌‌ماند.

در نظريه‌‌هاي بازنمايي ما تقريباً سه تا رهيافت داريم يك رهيافت قديمي است يك رهيافت تقليدي است رهيافت بازنمايي تقليدي مي‌خواست بگويد كه سؤالم اين است يعني در اين نظريه‌ها سؤال دقيقاً اين است آيا در واقع يك معنايي وجود دارد كه واسطه مي‌خواهد آن معنا را بفهمد بعد به شما بفهماند به وسيله بازنما، به وسيله تصوير؟ سؤال اين است. نظريه اول، رهيافت تقليدي، مي‌گويد كه معنا در خود واقع خارجي وجود دارد و اصلاً نهفته است يعني قدسيت، مخلص بودن، اين كه رفتارهايش اينجوري است نور ظاهري است مقام عصمت، مقام مسدّد بودن، اينها واقعاً‌ وجود دارد و آن كسي كه مي‌خواهد بازنمايي را انجام بدهد كارش صادقانه مثل آئينه است يعني خودش را واقعاً به يك آينه تبديل كرده كه تصوير واقع در آن بيفتد. هيچ چيز را هم نمي‌خواهد عوض كند همين آينه را مي‌چرخاند شما در سينما مي‌بيني‌. اين نظريه اول.

نظريه دوم، بازنمايي است نيت‌گراي تعمّدي. رهيافت دوم معتقد است كه در واقع خارجي هيچ معنايي وجود ندارد تمام معنا را چه كسي به وجود مي‌آورد؟ واسطه در ذهن خودش به وجود مي‌آورد. يعني اين واسطه است كه مي‌خواهد علي بن ابيطالب را به نام ابوالحسن بشناسد يا مي‌خواهد به نام ابوتراب شاميان بشناسد. فراري‌هاي از محضر امير المؤمنين به سوي معاويه، يك اتهاماتي را متوجه امير المؤمنين مي‌كردند مي‌گفتند آدم بخشنده‌اي نيست چون معاويه يك بار زد در دهان يكي‌شان، گفت آن همه اموال خودش را در مدينه بخشيد براي چه مي‌گويي بخشنده نيست؟ بعد اين به معاويه گفت پس چرا تو با او مي‌جنگي اگر اينجوري است؟ گفت من با او مشكل ديگري دارم من سر خون عثمان با او مي‌جنگم. اگر مشكلت بخشنده بودن است برگرد برو پيش علي، علي از همه بخشنده‌تر است. من دارم از بيت المال مي‌بخشم او دارد از جيب خودش مي‌بخشد. باغ خودش را مي‌بخشد. اتفاقا برگشت. آمد در اردوگاه صفين، شاعر هم بود يك شعر جديد هم براي امير المؤمنين گفت.

اين يكي از اتهامات امير المؤمنين است يك نفر هست كه امير المؤمنين را اينجوري ادراك كرده كه آدم بخشنده‌اي نيست. آدم بخيلي است العياذ بالله. او مي‌خواهد بازنمايي كند. در رهيافت بازنمايي نيت‌گراي تعمدي مي‌گويد اصلاً در خود علي بن ابي‌طالب كاري نداشته باشيد چه مفهومي وجود دارد همه مفهومي كه در سينما گفته مي‌شود را چه كسي به وجود آورده؟ واسطه در ذهن خودش به وجود آورده. اصلاً دقيقاً كلمه تحميل را به كار برده. گفتند برداشت شخصي خودشان را كاملاً دارد به جهان تحميل مي‌كند. اما رهيافت سوم، رهيافت سازانگار با برساختي است، رهيافت سوم مثل رهيافت دوم قبول دارد كه در جهان واقعي معنايي براي آوردن در ذهن وجود ندارد. اما برخلاف رهيافت دوم، سازنده معنا را ذهن شخصي مؤلف نمي‌داند. نمي‌گويد در آن تعمد وجود دارد. مي‌گويد به صورت غير تعمدي ساخته شده است.

مثالي بزنم: يكي از بدهي‌هاي ما به امير المؤمنين7، بدهي‌هاي نهاد حوزه را مي‌گويم، اين است كه اجازه داديم يك درك پهلواني شاه‌نامه‌اي از امير المؤمنين شكل بگيرد در پايين جامعه ما، در حالي كه طلحه و زبير، وقتي نماينده ويژه خودشان به نام خِداش را پيش امير المؤمنين فرستادند كه چندتا پيغام برساند به او بگويند كه اگر به ما دوتا ماليات درستي مي‌دادي، يك سهمي مي‌دادي، تو هم شدي خليفه؟ ما توقع داشتيم، ما صحابه پيغمبر بوديم قبلاً حساب و كتاب داشتيم با آقايان خلفاي قبل، تو آمدي گفتي همه را مي‌بندم. سفارشات و تقاضاهاي اينجوري از امير المؤمنين داشتند دادند آقاي خِداش برود به امير المؤمنين7 بگويد.

اما قبلش به او ‌گفتند خیلی مواظب باش چون علی ساحر الكلام است هيچ احدي پيش او نرفته مگر اينكه تمام طراحي‌هاي ذهني خودش را از دست داده، اهل بيتشان معروفند كه ساحر الكلام است. حق نداريد اجازه بدهيد دو كلمه بيشتر از جواب سؤال ما با شما حرف بزند چون اگر حرف زد بيچاره مي‌شويد. مبادا اگر به شما آب و عسل داد بخوريد دست او به هر چه خورده باشد اگر تو آن را بنوشي تمام موازنه‌هاي ذهني‌ات به هم مي‌ريزد. اين را طلحه و زبير گفته. نكنه به تو بگويد بيا از اسب پايين و بنشين مثلاً يك خلوتي با هم بكنيم، نكند قبول كني. صحبت اضافي كردي نشستي با او مأنوس شدي،‌ كارت تمام شد. اين شخصيت علي بن ابي‌طالب در ذهن طلحه و زبير است. طلحه و زبير عامدانه اين را در ذهنشان نساختند.

ادامه داستان اين است كه خِداش آمد پيغام آنها را آورد امير المؤمنين را ديد حرف زد گفت من ديگر برنمي‌گردم پيش طلحه و زبير، مي‌خواهم با تو بمانم. و ماند. اميرالمؤمنين فرمود خب برو به آنها قول دادي بروي، گفت مي‌روم جواب سؤالشان را به آنها مي‌رسانم و مي‌آيم. رفت و زود برگشت و از حُسن عاقبت ايشان یکی از شهداي جنگ جمل است. يعني تقريباً مثل سحرة فرعون به سرش آمد.

مي‌خواهم بگويم اين يك برداشت است. برداشت طلحه وزبير تعمدي نبوده، رهيافت دوم مي‌گفت واسطه تعمداً مي‌آيد مي‌گويد مثلاً مثل تصويري كه ما در فيلم‌هايمان از شخصيت صدام مي‌ساختيم. اين تصوير، تصوير تعمدي است برداشت دوم مي‌گفت همه تصاوير اينجوري هستند. برداشت سوم مي‌گويد هيچ تصويري تعمدي نيست. تصويرها سازه انگار برساختي‌اند. برساختي يعني فعاليت و قصد وجود نداشته. تفاوتشان شبيه به وضع تعييني و وضع تعيّني هم هست. تقريباً شيبه به آن هست. اينجا مي‌گويند خود به خود اين تصوير به وجود آمده. واقعاً ما اگر امير المؤمنين را الان بدهيم دست همان حوزوي‌هاي خودمان، مؤمنين خودمان، هيئتي‌هاي خودمان تصوير طلحه و زبير را از آن دارند مي‌خواهند بازنمايي كنند يا تصوير آن شاعري كه از پيش علي گريخته بود به سوي معاويه در صفين، رفت آنجا گفت من از پيش يك آدم ترسوي بخيل آمدم پيش شما، معاويه گفت او ترسو نیست؛ در جنگ احد پدر من را درآورده، عين عبارت معاويه است در كتاب پيكار صفين، ترجمه وقعة الصفين نصر بن مزاحم را مي‌توانيد ببينيد. او نه ترسو است و نه بخيل است همه اموال خودش و هستي‌اش را بخشيده حالا شما مي‌خواهيد تصوير آن شاعر را بياوريد. تصوير معاويه را بياوريد تصوير عبدالله بن عباس را بياوريد. تصوير امام حسن از علي بن ابيطالب را بياوريد مي‌خواهيد تصوير چه كسي را بياوريد؟

اينها تصويرهاي برخاستي هستند. عبدالله بن عباس يك تصوير از امير المؤمنين دارد مالك اشتر يك تصوير از امير المؤمنين دارد. تعمداً و با نيت هم نمي‌خواهند بخشي از امير المؤمنين را حذف كنند بخشي از او را در ذهنشان برجسته كنند هيچ تعمدي وجود ندارد. من وقتي آن بخش اول و بخش دوم را به هم پيوند مي‌زنم به يك چيزهايي مي‌رسم كه آقاي كارگردان، آقاي نقاش، تو مي‌خواهي حركات غير ارادي اين كاراكتر را نسبت بدهي به شخص معصوم. يك جمله فقط من بگويم و بحثم تمام كنم.

آن يك نكته اين است كه فرقي است بين سينما و بعضي ديگر از آثار هنري. سينما ادعاي عينيت دارد. سينما طوري آن كاراكتر را در قاب مي‌آورد كه مي‌خواهد به تو القا كند كه اين خود اوست. اين شخص خود علي است سينما دارد اين ادعا را مي‌كند حاضر نيست فاصله‌گذاري كند اصطلاح خودشان فاصله‌گذاري است. سينما حاضر نيست فاصله‌گذاري كند اصلاً اگر فاصله‌گذاري كرد كه خراب مي‌شود يعني يك تصويري اگر ساخته از دهه 50، از دهه 50 ايران مثلاً يك فيلم تاريخي ساختند، ولي اگر در آن اشتباهاً مثلاً فرض كن يك پژو پارس يك گوشه‌اي پارك است شما مي‌‌گوييد چه اتفاقي الان در اين فيلم افتاد؟ مي‌گوييد سوتي‌هاي فيلم، يعني فاصله افتاده. اين ديگر آن نيست. شما ديگر باور نمي‌كنيد. آن حتي اگر يك پژوپارس هم در كادر باشد برمي‌دارد مي‌‌برد. چون پژو پارس دهه 50 وجود نداشته. يك موبايل هم نبايد دست يكي باشد اشتباهاً هم در جيب يكي نبايد حالت موبايل ديده بشود. در جيب بازيگرها، چون دهه 50 موبايل وجود نداشته. چرا؟

چون سينما هميشه مي‌خواهد ادعا كند حتي يك درختي كه گوشه كادر است مي‌خواهد بگويد اين درخت همان درختي است كه در خود اردوگاه صفين وجود داشته، در نُخيله وجود داشته در كوفه وجود داشته. خود آنجاست خانه‌هايي را كه نشان داده مي‌خواهد بگويد خود آن است سينما مي‌خواهد اين را ادعا كند و اين ادعا را نهان كند در نهان‌خانه ذهن بيننده اثر مي‌گذارد. فراموش نكنيم مقامات و مناقب كساني كه ذوات مقدسي كه به مقام عصمت يا نزديك به عصمت رسيده‌اند متعلق ايمان است و ما در برابرش مسئوليم.

دبير جلسه: (آقاي نهاوندي)

خيلي متشكرم ممنون. مطالب خيلي ارزشمند و خوبي را جناب آقاي عشائري در اين دقائق گفتند من خواهش مي‌کنم كه جناب آقاي ميرخندان وارد بحث بشوند و من در انتها يك نتيجه‌گيري اجمالي و جمع‌بندي داشته باشم ان‌شاءالله.

دكتر ميرخندان:

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين. تشكر مي‌كنم از جناب آقاي عشائري و اميدوارم كه اين بحث‌‌ها را همچنان دنبال كنند. من يكي دو نكته به نظرم مي‌رسد كه عرض مي‌‌كنم براي طرح بحث فقط و قبل از آن يك نكته درباره تحديد موضوع، چون در بحث‌هاي فقهي بالاخره بحث تحديد و حد گذاري موضوع، مهم است.

اول اينكه در بحث هنرهاي نمايشي، مي‌دانيم که درام و نمايش شامل چند هنر مي‌شود و ظاهراً بحث‌هاي جناب استاد عشائری در حوزه سينما هست و شامل تئائر، يا حتي نمايش راديويي نمي‌شود چون بحث‌هايي كه داشتند اگر هم قابل تعميم است بايد لحاظ بشود الان بحث‌ها بيشتر در حوزه سينما بود. و خوب به تبع آن، تلويزيون كه حالا مي‌شود عنوان فيلم براي آن گذاشت. بعضي‌ها عنوان فيلم را عنوان جامع براي سينما و تلويزيون قائل هستند. اين يك نكته.

نكته بعدي اين كه يك قدري بحث تعميم‌يافته‌تر از بحث تصويرگري است. چون عنوان تصويرگري اين را به ذهن مي‌رساند بحث‌هايي كه در فقه هست كه با اينكه معصوم تصوير عينيت پيدا بكند چه قدر جايز است چه قدر نيست در تعزيه چه‌جوري اين مشكل حل شده. بحث جناب آقاي عشايري در واقع يك مقدار وسيع‌تر و عميق‌تر است و آن شخصيت معصوم است و اساساً ما بخواهيم شخصيت معصوم را دراماتيزه كنيم؛ اين چه بحث‌هايي دارد. بنابراين شايد تعبير شخصيت معصوم تعبير دقيق‌تري باشد. اين يك نكته.

ناظر به مباحثي كه فرمودند من فقط درباره بازنمايي عرض مي‌كنم درباره آن بحث‌هايي كه درمورد عصمت و معصوم و اينها داشند فعلاً‌ گفتگويي به نظر من نمي‌رسد. در بحث بازنمايي، چون بازنمائي ارادي يا تعبيري كه شما داشتيد نوع دوم بازنمايي، و چه بازنمايي برساختي كه نظريه استواردهال هست كه ظاهراً نظريه تلقي به قبول و نظريه آخر در بحث بازنمايي هست. اين هر دو، هم ارادي و هم برساختي، با يك مسئله‌اي مواجه هست و آن اين است كه متن فيلمي در بازنمايي سوژه واقعيت آيا چه قدر حكايتگري دارد؟ به معناي ديگر، به عبارت اخري، اين كه آيا آنوقت متن،  محمل معاني متعدد و متكثر مي‌شود يا نمي‌شود؟

حالا البته يك مقداري در تقرير نظريه هال، اين هست زبان آنجا وساطت مي‌كند. انسان در چمبره زبان دارد معاني را منتقل مي‌كند فعال ما يشاء نيست به خلاف نظريه دوم. خب اين هر دو نظريه مسئله يك مشكلي ايجاد

مي‌كند يك چالشي دارد و آن اين است كه متن يك جوري متحمل معاني متعدد و متكثر است و حتي اگر يك مقداري با انصاف علمي برويم جلو، حتي مي‌تواند معاني متناقض و متضاد باشد چون معيار در ميان نيست و حتي مثلاً بحث گادامر را هم ببينيد خلاصه به جايي نمي‌رسد اصطلاحاً ما تأويل يا تفسير حق نداريم. ايشان مي‌گويد تفسير و تأويل حق نداريم درست و نادرست داريم كه حالا آن را هم طبق تحليلي كه خود ايشان دارد. بنابر اين ما به يك نكته مي‌رسيم تكثر معنايي ما را به نسبت معنايي مي‌رساند يعني همان كوروريزم معنايي كه متن متحمل آن مي‌شود و وقتي ما در اين فضا گفتگو مي‌كنيم مطابقت متن با حقيقت، اينكه آيا بالاخره اين بازنمايي كه ما از حضرت امير داريم چه قدر با آن واقع مطابقت دارد يا ندارد؟ مطابقت دارد يعني حق است ندارد. حالا آن بحث بطون و مراتب و چه قدر ما به آن ساحت‌هاي آن سوژه دست پيدا كنيم آن بحث‌هايي است كه در ادبيات ماست در ادبيات آن نظريه بازنمايي چه نظريه دوم و چه نظريه برساختي آنجا اين بحث‌ها جواب پيدا نمي‌كند.

آن وقت در اين فضاي گفتماني عرضم اين است كه حقيقت نماي متن سر و كار داشتن متن با حقيقت اساساً شالوده‌اش به هم مي‌ريزد بي‌معنا مي‌شود و اين بحثي است كه آنجا در كتاب روش در نقد فيلم، تلاش شده اين مباني يك مقدار بحث بشود و راه‌حل‌هايي بر حسب مباني اسلامي برايش پيدا بشود اين را دانشگاه صدا و سيما چاپ كرده است. اين يك نكته.

حالا همه را عرض كردم براي اينكه بحث از اين مداخلي كه فرموديد يك قدري جلوتر برويم ببينيد ما در بحث تصويرگري معصوم يا حالا بفرماييد شخصيت معصومين        اول دوتا تفكيك بايد انجام بدهيم 1ـ ساحت در سينما، در فيلم، ما يك ساحت متن داريم يك ساحت اجرا داريم، ساحت متن مربوط به فيلم‌نامه است روايت است يك ساحت هم ساحت اجرا داريم كه اصطلاحاً به كارگرداني برمي‌گردد يعني آن متن فيلم‌نامه اي كه به كارگردان مي‌دهند حاالا آن ميزان‌سن مي‌چيند بعد دوربين مي‌گذارد حركت دوربين، بعد تدوين كه باز زير نظر كارگردان انجام مي‌شود صدا برداري سر صحنه است صداگذاري، بنابراين اينها مؤلفه‌هاي اجرا هست در فيلم. ميزان‌سن تصويربرداري تدوين و حالا صداگذاري و صدابرداري هست.

ما الان در بحثي كه موضوع بحث ماست به نظرم اين تفكيك به كار مي‌آيد يعني مفيد است توجه اينكه خيلي از اين بحث‌هايي كه مي‌شود در ساحت روايت و داستان بايد لحاظ بشود در فيلم‌نامه و يك بخش‌هايي هم كه الان بيشتر مورد بحث‌هايي شده مقالاتي نوشته شده، بيشتر در ساحت تصويربرداري است و چيزي هم كه حاج آقا نهاوندی در مقدمه گفتند حالا غير از آن بحث‌هاي تحليل تاريخي كه به فيلم‌نامه برمي‌گردد و به متن برمي‌گردد يك بخشي هم به اجرا برمي‌گردد. در حوزه متن براي اين معاذير يا محاذيري كه شما فرموديد آيا ما مندوحه‌اي داريم راه حلي داريم؟ مثلاً يك چيزي كه مطرح شده اين بحث فاصله‌گذاري كه هست اين در واقع يك جورهايي به متن هم برمي‌گردد. يعني اگر متن بناي بر فاصله‌گذاري داشته باشد يعني در فيلم‌نامه. اين در فيلم‌نامه مشخص شده. آيا فاصله‌گذاري در سينما هست يا نه، بله. بنابراين اين حرف به طورمطلق صحيح و تمام نيست كه سينما بناي بر همزادپنداري دارد. هر چند اين سينما، سينماي خيلي متداولي نيست. سينماي فاصله‌گذار، ولي هست سنت فيلم‌سازي كه اصطلاحاً فاصله‌‌گذاري مي‌كند. فاصله‌گذاري مي‌كند يعني چه؟ يعني همه‌اش به شما مي‌گوييم كه ايني كه شما داريد مي‌بينيد فيلم است واقعيت نيست مثال بخواهيم بزنيم مثل تعزيه، تعزيه سنت نمايشي فاصله‌گذارانه هست. گاهي حتي آقايي نقش حضرت زينب را بازي مي‌كند اصلاً مبتني بر فاصله‌گذاري هست كه فقها با آن مشكلي ندارند. و بحث‌هايش اينجا مورد بحث نيست.

بنابراين يكي اينكه سنت همزادپنداري متعلق است به فيلم كلاسيك. يكي از ساختارهاي فيلم‌سازي در جهان كه معروف است به روايت كلاسيك كه بعد در اجرا هم مي‌شود فيلم كلاسيك. ما نمونه‌هايي هم داريم چه بسا كسي بگويد كه ولو اينكه اين جريان فيلم‌سازي جريان غالب نيست و محدود است وليكن درباره معصومين ما سراغ اين قالب، اين ساختار برويم كه به طور خاص اين ساختار مدرن اتفاق مي‌افتد. بعضي از سنت‌هاي فيلم‌سازي در ساختار مدرن، روايت مدرن اينجور هستند كه فاصله‌گذاري مي‌كنند حالا نمونه خاصش يك كارگرداني است به نام گودار، ايشان چند فيلم دارد يك فيلمش هست كه خيلي شاخص است ان شاءالله فرصت كرديد ببينيد فيلمي دارد به نام از نفس افتاده. كه اين فيلم اساساً بر سنت فاصله‌گذاري ساخته شده. فيلم داستاني است و اتفاقاً ستاره‌هاي فرانسه هم در آن بازي مي‌كنند اين گودار خودش از فيلم‌سازهاي مدرن‌ساز فرانسوي است. اين يك در بحث روايت.

يك نكته ديگري كه اصلاً حالا شما فاصله‌گذاري هم نكنيد بنابر سنت همزادپنداري كه تماشاگر برود در عالم فيلم مستقر بشود و همزادپنداري كند يك بحثي وجود دارد تحت عنوان غياب. آيا ما مندوحه غياب را داريم يا نداريم؟ مثلاً يك فيلمي از اين آقاي هيچ‌كاك هست از فيلم‌سازهاي معروف آمريكا، فيلم كلاسيك مي‌ساخته دهه 50، 60 در امريكا فيلم ساخته، يك فيلمي دارد به نام رِبِكا، تلويزيون ما هم پخش كرده، ما آنجا يك شخصيتي داريم به نام رِبكا، اسم فيلم هم آن هست. جالب اينجاست كه از ابتدا تا انتهاي فيلم يك قاب، يك فريم از آن نداريم يعني نه تنها نمايي از آن نشان نمي‌دهد بلكه يك قاب هم از آن شخصيت نشان نمي‌دهد. اما اين در داستان حضور ندارد يك جوري تأثير و تعامل دارد.

پس عرض من اين هست كه ممكن است شما بفرماييد در بحث اين كه عرض كردم بحث شخصيت برنمي‌گردد. يك شخصيت اوتري را چه‌جوري بياييم در فيلم مطرح كنيم برمي‌گردد به تصويرگري خاص. ما اگر از سنت فاصله‌گذاري استفاده كنيم ظاهراً فكر مي‌كنم آقايان فقها كه مي‌گويند همچنان كه در تعزيه‌مان قائل به اين هستند خيلي مشكل با آن ندارند. در بحث غياب هم كه اصلاً حضور ندارند. الان من در فيلم‌نامه گفتم در بحث اجرا هم مثل آقاي عقّاد و اينها تصويربرداري‌ها اصطلاحاً پيووي يا ذهني معصوم را نشان نمي‌دهند دوربين به منزله شخصيت معصوم عمل مي‌كند. در اجرا هم تمهيداتي هست. اين يك نكته.

نكته بعدي هم كه درست است و بايد درباره‌اش فكر كرد اين است كه اين شخصيت‌ها، شخصيت‌هاي قدسي هستند. نزديك شدن به ساحت قدسي اين شخصيت‌ها اساساً چه قدر مقبول و ميسر است؟ اين بحثي است واقعاً. و اين معضلي است يعني من كه تا به حال آن مقداري كه در فيلم‌‌سازهاي ايراني و غير ايراني ديديم فيلم‌هاي مسيح و موسي و نوح و ابراهيم، اين چيزها را نديديم. يك رمان‌نويسي هست به نام (نيكوس‌كانزانتزاكيس) كه علائق مسيحي دارد يك رماني نوشته تحت عنوان «آخرین وسوسه مسيح»،

يك كارگردان آمريكايي به نام «اكسورسيسي» فيلمي‌ساخته به همين نام، به نام «آخرین وسوسه مسيح». فيلم تلاش كرده بين وجه انساني مسيح با وجه قدسي، جمع كند. يعني فيلمي بسازد كه در آن مسيح، همين شخصيت مقدس است و در عين حال انسان هم هست.

براي اينكه اين كار را انجام بدهد اولاً يك تمهيد روائي بوده و بعد در سبك هم كه شده خلاصه‌اش اين است كه عيسي در هنگامي كه مي‌خواهند بكشند بالاي صليب، شيطان مي‌آيد و وسوسه‌اش مي‌كند خب اگر الان اين اتفاق نمي‌افتاد تو يك همسري داشتي فرزنداني پيدا مي‌كردي و... عيسي به يك معنا اغوا مي‌شود و حالا به يك معنا جلو مي‌رود و اين جريان به صليب كشيدن عوض مي‌شود و عيسي چه مي‌شود و بعد همسر دارد و بچه‌دار مي‌شود. در واقع او در آن فيلم مي‌خواهد بگويد كه عيسي هم مي‌تواند توسط شيطان وسوسه بشود و اين اتفاق افتاده. به تعبير خودشان حالا بين وجه قدسي و بشري جمع كردند.

حالا وقتي ما با آن نگاه تنزيهی كه راجع به معصومين داريم بخواهیم سراغ فیلمسازی برويم ما بايد چه بكنيم، وجه بشري معصوم را ناديده بگيريم؟ ما روايت متعدد داريم كه مثلاً «لا خير في من لا يَألِف ولا يُؤلَف» اين يعني چه؟ يعني الفت و انس گرفتن، شما تصور كنيد وقتي حضرت امیر مي‌رفتي در آن خرابه‌اي كه آن فرد نابينا بود و با او رفت و آمد و معاشرت داشت. مثلاً آنجا حضرت حِكَم و كلمات قصار برايشان مي‌خواندند؟ يا مثلاً پيامبر و ائمه در معاشرت‌ها همين‌طور. قرائن به ما مي‌گويد كه اينجوري نبوده.  وقتي مثلاً يك فرد جرأت مي‌كند بيايد به امام صادق(ع) حرف‌هایی بزند كه ما جرأت نمي‌كنيم حتی به یک طلبه معمولی بگوييم. نه ، اصلا اين فضا نيست.

حالا عرض من اين است كه ما يك معضلي داريم تحت عنوان اينكه اگر ما بخواهيم به شخصيت معصوم بپردازيم به اعتقاد من مشكل اين نيست كه ما شخصيت مقدس را از آن فيلم بسازيم يا نه، چون اينها اسوه هستند و اسوه بودنشان را باید تحليل كنيم كه چگونه هستند. آن چيزي كه مهم است اين است كه در جهان فيلم اگر شما بخواهيد شخصيت معصوم شخصيت محوري باشد و شما از معصوم پيام و نكته‌‌اي ابلاغ كنيد و در فيلم بلاغ داشته باشيد كه هدف هم همين است؛ اينجا شما بين وجه بشري و قدسي معصوم چه‌جوري جمع مي‌كنيد؟ كه مثل يك لبه تيز مي‌ماند كه نه اين طرف مي‌افتيد نه آن طرف مي‌افتيد مثلاً آن سريال ولايت عشق كه آقاي فخيم‌زاده ساخته بود يا سریال تنهاترین سردار که خيلي ضعيف‌تر بود. يعني اين اشكال قوي‌تر ديده مي‌شد كه آدم‌ها خيلي از دور دست به سينه و با احترام از کنار امام رد می‌شدند. يعني خود آقاي فخيم‌زاده جرأت نكرده بود كه نزديك بشود شما ممكن است كه بگوييد بله مطلوب همين است. یا اینکه از لحاظ فقهی به اين نتيجه برسيم كه اساساً ما فيلم درباره معصوم نسازيم. پس اين هم يك نكته هست.

نكته بعدي، كه من طرح بحث مي‌كنم اين است كه آقايان مراجع در فتاوا گفتند كه اگر تصويرگري معصوم باعث وهن معصوم بشود اين اشكال دارد.

بحثي که اینجا وجود دارد اين است كه شما بنا بر همزادپنداري موقعي که داريد فيلم را مي‌بينيد (من الان مي‌خواهم يك مقدار تحليل رسانه‌اي كنم) وقتي شما داريد فيلم را مي‌بينيد مي‌گوييد ايني كه من روي پرده مي‌بينيم مالك اشتر است و ايني كه روي پرده هست امام علي است بنابر آن ساختار كلاسيك كه فاصله‌‌گذاري نكرده. شما موقع ديدن فيلم اين همزادپنداري را داريد حالا اگر آمديد بيرون از فيلم، اين اشكالي كه آقايان مي‌گيرند اين است كه اين آقا بعداً یک کار زشت و ناهنجار اجتماعی یا دینی انجام داد و در شبكه‌هاي اجتماعي كه آن عكس و آن خانم و آن وضعيت و بعد فرض كنيد ايشان يك كارهايي انجام داد و اينها باعث وهم مي شود.

حالا اگر كسي بگويد كه شما وقتي موقع ديدن فيلم آن همزادپنداري را داريد ولي بعد از تمام شدن فيلم ديگر مخاطب متوجه هست كه مثلا اين آقا كه نقش منفي بازي كرده بيرون از فيلم وقتي در جامعه مي‌بينيدش، نمي‌گويد اين آدم، آدم منفي‌اي است. اين آدم كه نقش بسيار منفي در فيلم بازي كرده اين وقتي با مخاطب‌هايش بيرون مواجه مي‌‌شود به او نمي‌گويند تو عجب شمري بودي. من همين موضوع فقهي را يك جايي گفتگو مي‌كردم، آنجا اين بحث بود كه شما وقتي سواد فيلم‌بيني و فيلم‌ديدنتان زياد بشود؛ شما متوجه مي‌شوي اين بازيگر است به قول كارگردان‌ها، اين مرده‌شور است. مي‌گويد كافر بشو، كافر مي‌شود مؤمن بشو، مؤمن مي‌شود شما بعد از يك مدت يك فكري مي‌كنيد كه مثلاً آقاي داريوش ارجمند، شما فكر مي‌كنيد چون فيلم مالك اشتر را بازي كرده ايشان حتماً از آن بازيگري در آن رسوب كرده يك چيزي پيدا كرده، چيزي شده است اتفاقي افتاده است.

 اين هم يك زاويه‌اي از بحث بود كه بايد مطرح مي‌شد. من درباره اجرا كه شامل ميزان‌سن و اينها هست يك نكاتي در نوشته حضرت‌عالي بود كه حالا من اينجا اجمالاً عرض می‌كنم كه به اصطلاح ميزان‌سن از تصويربرداري مجزاست و بحثم صرفاً به ميزان‌سن و تصويربرداري محدود نيست تدوين و صدا هم هست. در اين زمينه به نظرم يكي از كتاب‌هاي خوبي كه دقت‌هاي مفهومي دارد كتاب هنر سينماي بُوردول و تامسون است. اينها خيلي به لحاظ مفهومي‌، دقت‌هاي مفهومي دارند در اين بحث‌‌هاي ميزان‌سن، تصويربرداري و تدوين و صدا كه عرض كردم. درواقع مي‌شود گفت از آن كتاب‌هايي است كه در خود امريكا، آمار اخيري كه دارم؛ در عرض چند سال 14 بار تجديد چاپ شده است. در ايران هم شايد چاپ هفدهمش را هم من ديدم. يكي از كتاب‌هاي خوب و سطح متوسط به بالاست و اينها خودشان صاحب نظريه‌اند در نقد فيلم و چون مشرب‌شان مشرب فرماليستي است و نوفرماليست هستند در بحث‌هاي فرم كه اينها بحث‌هاي فرمي فيلم است با دقت كار كردند. آنجا اين تفكيك‌ها و دقت‌هاي مفهومي هست، به نظر مي‌آيد كه كتاب خوبي است. ببخشيد كه تصديع شد.

 

دبير جلسه:

اگر اجازه بفرماييد يكي دو نفر از دوستان مطلبي دارند به عنوان سؤال بفرمايند كه نكته پاياني را جناب آقاي عشايري هم داشته باشند.

ـ سؤال

بسم الله الرحمن الرحيم با عرض سلام و تشكر از سروران بزرگوار جناب استاد عشايري كه خيلي استفاده كرديم همچنین جناب استاد ميرخندان و حاج آقاي نهاوندي بزرگوار. چون وقت كم هست بنده سؤالم را كه مي‌خواستم بپرسم يكي اينكه همين بحث اخيري كه حاج آقاي ميرخندان فرمودند ما مي‌‌توانيم به عنوان فاصله‌گذاري، نمايش چهره‌هاي متعدد از معصوم را به عنوان يك راه ديگر براي فاصله‌گذاري در نظر بگيريم حالا يا آنكه فرمودند ذائقه فيلم‌شناسي مردم را با فيلم‌هاي متعدد يا مثلاً در يك فيلمي در نظر خود معصوم در يك فيلم، چندين بازيگر اين نقش را ايفا بكنند كه اين مداوماً از ذهن مخاطب زده بشود آن تمركز در ذهن يك فرد، فرض كنيد ما به طور مثال عرض بكنم در يك فيلمي از معصوم، ما پنج بازيگر، سه بازيگر داشته باشيم كه در واقع نقشي كه معصوم را ايفا بكنند در واقع آيا اين را مي‌شود مصداق ديگري كه تكثر و تعدد و تنوع شخص حالا فارغ از بحث‌هاي شخصيت و آن بحث‌هايي كه فرموديد اين به عنوان يك راه حل در نظر گرفته بشود و نكته دومي را هم كه در بحث بازنمايي فرموديد ما در بحث‌‌هاي فلسفه قرآن يك بحثي داريم تحت عنوان نماد و سنبل. ما هر وقت نمي‌توانيم يك چيزي را برايش محاكات و مابه ازاي عيني قرار بدهيم، در ادبيات دست به استعاره مي‌زنيم. يعني يك بياني كه حالا عرفا خيلي استفاده مي‌كنند در بحث تشبیه و تنزيه كه الان دقيقاً بحث ما يك بحث تشبیه و تنزيه است از اين طرف ما تنزيهي برخورد مي‌كنيم حالا هي مي‌خواهيم وارد تشبيه بشويم مي‌خواهيم ببينيم چه‌جوري مي‌توانيم هم در عيني كه تنزيهي عمل مي‌كنيم تشبيهي هم عمل بكنيم.

اينجا در ادبيات، از نماد و تمثيل استفاده مي‌كنند. حالا در لفظ يك معناي خيلي بالايي را مي‌خواهد بياورد لذا ما به ازا ندارد استعاره به كار مي‌برد. مي‌خواستم ببينم ما اينجا آيا مي‌توانيم يك نمادي را غير از نمادهاي متعارف بتوانيم پيشنهاد بدهيم كه مثلاً اين بار را به دوش بگيرد حالا غير از انسان متعارف، مثلاً تمثّلي كه حضرت جبرئيل7 داشت يا مثلاً آن فرشتگان در جريان حضرت لوط داشتند. ما فقط يك نحو تمثل داريم؟ آيا تمثّل‌ها مصاديق ديگري ندارد؟ مثلاً ما از انيمشين مي‌توانيم استفاده كنيم از پويانمايي مي‌توانيم استفاده كنيم يك موارد اينچنيني.

ج استاد میرخندان:

من يك جمله‌اي بگويم که اين را من فراموش كردم من عرض كردم فيلم‌هايي داريم سنت فاصله‌گذاري دارند ما فيلم‌هايي داريم كه تلفيقي از اين دوتاست، يعني در فيلمي كه اصطلاحاً ساختارش بناي بر فاصله‌گذاري نيست يك بخش‌هايي از آن به اين كار پرداخته. اين آقاي بهرام بیضايي چون پدرش هم در كارهاي تعزيه بوده و خودش از بچگي با تعزيه همراه بوده، در بعضي فيلم‌هايش از سنت نمايشي تعزيه، استفاده كرده است. فكر مي‌كنم فيلم مرگ يزدگرد كه درباره يزدگرد است موقعي كه شكست خورده و فرار كرده است. آنجا در يك بخشي از فيلم، اصلاً از اين حالت روال معمولي داستان كه شما را جذب در داستان مي‌كند مي‌برد داستاني ساختار تعزيه‌گونه به آن مي‌دهد و اين شخصيت مي‌آيد شروع مي‌كند يك چيز واقعي را تعريف كردن، حالت تعزيه‌اي. حالا غرضم اين است كه شما ممكن است که جمع كنيد بين فاصله‌گذاري و همزادپنداري. يعني، ما يك ساختارهايي داريم كه تلفيقي بين اين دوتاست. ممكن است كه شما بگوييد آن بخش‌هايي كه راجع به معصوم هست اين كار را شما مثلاً با فاصله‌گذاري انجام بدهيد.

 ج استاد عشائری:

از بين مطالبي كه مطرح شد دوست دارم راجع به دو نكته، مطالبي را عرض كنم يكي اينكه چه شد، البته اين را عرض كنم كه التفات نداشتم كه اين اتفاق افتاده يعني اين را بايد اقرار كنم كه استفاده كردم از محضرتان آقاي ميرخندان، كه يعني خودم التفات نداشتم كه بين فيلم‌نامه و اجرا را هر دو را دارم بحث مي‌كنم بدون تفكيك. اما مي‌توانم توضيح بدهم كه چرا اين جوري شد.

من وقتي مباحث مفهومي انتقال معنا در سينما را مي‌ديدم؛ ديدم كه ما بعد از بازنمايي خود چهره، حالا چهره كه مي‌‌گويم شخصيت، منظورم همان تعريفي كه از اول گفتيم صورت منظورم نيست. بعد از بازنمائي حالا تصميم همه فيلم‌نامه و اينها، در اجرا، كارگردان يا عناصر ديگر، در همان تلفيق نهايي كه مي‌آيد روي ميزان‌سن پردازش مي‌شود ديدم مي‌توانند با قرين كردن بعضي رنگ‌ها، يعني با قرين كردن يك شيء ديگر يعني مقارنه ايجاد كنند بين يك عنصر كه مي‌تواند رنگ باشد، صدا باشد حتي يك شخصيتي در نزديك يا دورتر از آن كاركتري كه مد نظر ماست، كاركتر معصوم باشد تمام دريافت مخاطب از شخصيت را تحت تأثير قرار بدهد. يعني ممكن است چيزهايي را در اجرا، به ويژه در همان پردازش نهايي كه ميزان‌سن است آنجا بياورند در تدوين مثلاً يك تغييراتي را به وجود بياورند كه نويسنده نخواسته بود يا نويسنده خلافش را خواسته بود يا مسكوت گذاشته بود و جالب اين است كه در معناي نهايي كه منقل مي‌شود و تأثيري كه اين رسانه، اين هنر، روي بخش‌هاي ناآگاه ذهن مخاطبش مي‌گذارد و آن دغدغه اصلي من در آن بحث‌ها كه خب اين مناقب متعلق ايمان مردم هستند و ما مسئول ايمان جامعه هستيم و بعداً مي‌خواهيم حكم فقهي روي آن بياوريم، اين دچار يك تغييراتي مي‌شود. روي اين حساب بود كه من غير از اين كه حكايت و زوال را كه شما نكات دقيقي فرموديد راجع به آن و به آن پرداخته بودم نهايتاً تا ميزان‌سن رفته بودم اين باعث شد يعني به عبارت آخوندي خودمان بخواهم بگويم تصورم من اين شد وقتي مطالعه مي‌كردم ميزان سن و عناصر مفهومي ديگر را دخيل در سينما را، ديدم اينها مي‌توانند مغيّر همه معاني باشند يا لااقل بخشي از معاني باشند كه شخصيت دارد پردازش مي‌كند و ايفاد مي‌‌كند مي‌رساند اين يك نكته.

و نكته ديگر كه دوست داشتم توضيح بدم من در بحثي كه ارائه كردم از بعد جسماني و بعد غير روحاني و بعد زميني معصوم اصلاً حرف نزدم يعني در بحث‌هايي كه ارائه كردم نبود. اما به لحاظ فني از آن غافل نبودم هم استاد ميرخندان فرمودند هم حضرت عالي فرموديد من مي‌خواهم يك جمله از بعضي از ياران امير المؤمنين، متعدد نقل شده يعني همديگر را نديدند تباني نكردند كه جمله‌سازي كنند. توصيف كردند كه حضرت چه‌جوري بود، مثلاً يكيشان اين است. «كان فيها كاحدنا يجيبنا اذا سألناه و يُدنينا اذا اتيناه» وقتي مي‌رفتيم پيش او، ما را به سمت خودش مي‌كشيد بغلمان مي‌كرد. «ونحن مع تقريبه لنا و قربه منّا لا نكلّمه لهيبته» ما نمي‌توانستيم. «ولا نرفع اعيننا اليه لعظمته» نمي‌توانستيم نگاهش كنيم.

اتفاقاً يكي از مشكلاتي كه من مي‌گويم تصويرگري شخصيت معصوم نه چهره‌اش دارد كه اينجا رسيده بودم به آن آخرها گفتم ديگر دارم از آن بخش اول فاكتور مي‌گيرم تضاد است. اين تضاد به طرز عجيبي در شخصيت معصوم وجود دارد و آن حرف آقاي ملاقلي‌پور را كه گفتم به نظرم واقعاً اگر بتوانيم ما گزارش دقيقي از آن بياوريم بله فرمودند كه من بشري مثل شما هستم انا بشرٌ مثلكم، اينها فرموده پيامبر است يا استاد ميرخندان كه مي‌خواستند توصيف كنند براي من كه من مسئله را مي‌خواستم ادراك كنم فرمودند كه به هر حال امير المؤمنين مي‌رفت در خانه آن فقير، در آن ماجرای بيوه جنگ صفين، همسر يكي از شهداي جنگ صفين، با بچه‌هايش بازي مي‌كرد. در روايت دارد كه حتي خودش را به صورت يك العياذ بالله حيوان در مي‌آورد و با بچه‌ها بازي مي‌كرد. مي‌خواهم بگويم اين تضاد در اين شخصيت وجود دارد ولي اين را مي‌خواهم ربط بدهم به يك جاي ديگر، اين كه الان عرض مي‌كنم مي‌خواهم ربط بدهم به يك جاي ديگر. اين را مي‌خواهم به اينجا ربط بدهم كه ما ممكن است كنه اين عمل را برايمان گزارش كردند ولي وجهش را گزارش نكردند. و وجهش را نمي‌توانستند ادراك كنند. وجه همه اينها توحيد بوده.

آيا ما مي‌توانيم در قاب سينما حتي ادراك من (چون من گفتم در آن ديدگاه دوم و سوم در نظريه‌هاي بازنمايي ديدگاه مداخله‌گري شخصي واسطه است) آيا مي‌تواند درك كند كه اميرالمؤمنين هم وقتي كه شمشير مي‌كشد هم وقتي كه خطابه مي‌خواند هم وقتي كه بعد از خطابه‌اش ناراحت شد و زد به صورت خودش، هم وقتي كه خودش را به مثابه يك گوسفندي درمي‌آورد بازي مي‌كرد با بچه‌هاي يكي از شهداي صفين. در جميع اينها يك نخ تسبيح وجود داشت كه همه اين مهره‌ها رديف مي‌كرد و شما نهايتاً بايد آن نخ تسبيح را ببينيد. نه دانه دانه اينها را. آن نخ تسبيح شكل مي‌دهد به شاكله آنها، آن توحيدش است. مسدد بودنش، اين را به ما مي‌گويد. مخلص بودنش را به ما مي‌گويد.

اگر ما بتوانيم اين وجه را، اين كنه را برگردانيم با آن وجه، يعني مهره‌ها را جدا بياوريم آن نخ است كه شكل مي‌دهد. آيا واقعاً مي‌شود ما چطور مي‌توانيم يعني ما مي‌توانيم اول برويم در ادراك آن واسطه كه آنها را واقعاً طراحي كنيم. همان دو نكته را من گفتم عرض كنم.

 

دكتر ميرخندان:

اينكه اصحاب به اين معنا منتقل مي‌شدند مي‌فرماييد تباني هم نبوده، متعدد بوده به اين معنا منتقل مي‌شدند يعني شما جهان واقع را فرض بگيريد اين جهان واقع را كه اتفاق افتاده. در نوشته حضرت عالي هم هست كه يكي از نقدهايي كه به حضرت امير مي‌كردند برای خلافت مي‌گفتند علي خيلي شوخي مي‌كند. در نوشته شما هم هست منتهي آنجا به عنوان عيب و قدح نيامده كه حضرت امير شوخي مي‌كردند ولي آن هيبت را داشتند. حالا عرض من اين است شما جهان واقع داريد مي‌خواهيد يك جهان تصويري درست كنيد جهان هنري، آيا اين جهان تصويري في‌نفسه اين مي‌تواند از آن حكايت‌گري داشته باشد بازنمايي داشته باشد يا نه، چون تصويري است نمي‌تواند.

نكته اينجاست كه عرض كردم روايت، در روايت اين كه شما چه‌جور شخصيت‌پردازي بكني مهم است با همين جمله عرضم را تمام كنم يكي از بزرگان مي‌فرمود كه مرحوم استاد علي صفائي حائري مي‌گفت: پدر در عين اينكه با بچه‌ها بازي مي‌كند روايت داريم كه بايد تصابي كند خودش را به كودكي بزند اما وقتي بچه مي‌رود روي دوش پدر، احساس مي‌كند كه جاي بلندي رفته در عين حال كه دارد با كودك بازي مي‌كند این تنظیر است كه شما وقتي با معصوم مواجه هستيد با شما شوخي مي‌كنيد از حالت مي‌پرسد درآمدت چه‌طور است؟ آن مالي كه بردي چند؟ ما اصلاً در فيلم‌هايي كه ساخته مي‌شود سراغ اين جنبه‌‌هاي ارتباط معصوم با ديگران نمي‌رويم حالا عرضم اين است كه در عين همه آنها آن بياني كه هست واقعاً بيان عجيبي كه اينها آن هيبت را مي‌ديدند و راجع به همه ائمه هست و از علماي بزرگ اهل سنت و اينها نقل شده و ديگران و ديگران كه اين هيبت را احساس مي‌كردند.

 مي‌خواهم بگويم كه اين قاعدتاً نبايد محذوري داشته باشد وقتي در بيرون آدم‌ها مي‌توانند اين را ادراك كنند شما اگر اين توان را داشته باشي كه آن معصوم را در آن ساعت بازنمايي كني منتهي آن آدمِ خودش را مي‌خواهد، مي‌گفت موقع نوشتن به اينجا كه رسيد قلم شكست. حالا آنجا هم اگر دوربين نشكند و كسي باشد كه نويسنده‌اش بنويسد و بعد تصوير بشود به نظر مي‌آيد كه به لحاظ فرض هنري، نه ساختار، اينها تنافي با آن ندارد.

 

آقاي عشايري:

ـ درست بحث من همين بود كه نه آن ادراك اتفاق مي‌افتد در واسطه، يعني نه فرايند ذهني قابليت را دارد نه فرايند انعكاسي، يعني من مي‌خواهم بگويم واقعاً براي ما قابل ادراك نيست. آن گروه سوم است، مرتبه عالي‌تر از ماست. براي ما واقعاً اين فرايند ذهني هم يك جور وقوعش ميسر نيست و هم اينكه ابزارهاي بازنمايي هم اكثراً به نظرم اينجوري مي‌آيد.

(ولي در جهان واقع هم اينجوري هست كه مي‌گفت آن قدر هست كه بانگ جرسي مي‌آيد ولو اينكه ما آن مسدد را ادراك نكنيم، ...)

... چون حتي درباره حضرت ابوطالب هم من ديدم كه توصيف‌گرها و ... گفته بودند كه «كان عليه مهابة الانبياء» يعني انگار اينها اين مفهوم را مي‌شناختند.

دبير جلسه:

خيلي ممنون و متشكرم هم از جناب آقاي عشايري و هم از جناب آقاي ميرخندان و از حاضرين در جلسه و كساني كه ما را دنبال مي‌كردند. اهميت اين بحث در هر دو حوزه صغروي قضيه و امر اثباتي كه بيشتر در اين جلسه به اين حوزه پرداخت شد هم در حوزه ثبوتي و مسئله تفقه حكمي بسيار بسيار كار دشوار و پردغدغه‌اي است اگر ما يك مجوز عامي بتوانيم از درون اين مباني خودمان استخراج بكنيم شايد اشكالاتي پيش بيايد كه قابل جبران نيست. مي‌دانيد اولين تقدس‌زدايي كه از چهره پيامبر اكرم اتفاق افتاد تعدد زوجات ايشان بود كه در برخي از كشورهاي عربي روي آن تصويرگذاري شد و تحليل عمومي اتفاق افتاد كه چهره حضرت رسول اكرم را گونه‌اي منعكس كرد كه واقعاً از ساحت قدسي ايشان خارج و بيرون است.

در عين حال، اين بحث، دامنه بحثش بايد انشاءالله ادامه پيدا كند همين‌جا درخواست مي‌كنم اگر تحقيق جناب آقاي عشايري به ساماني رسيد و قابليت ادامه در حوزه‌هاي بعدي مطلب را داشتند و همچنين جناب آقاي ميرخندان انشاءالله در جلسات بعد اين را به بحث بگذاريم.

با صلواتي بر محمد و آل محمد جلسه را به پايان مي‌رسانيم.

 

[1] . به دلیل برقراری دوباره روابط ایران و عربستان، این سریال پخش نگردید.

تعداد بازدید :116
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.