سایت مرکز فقهی

هجدهمین نشست گروه اصول فقه با موضوع: فرآیند شکل گیری دانش اصول فقه؛ نقدی بر انگاره تاسیس، با ارائه حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن حکیم در تاریخ 15 / 12 / 1402 در مرکز فقهی‌ائمه ‌اطهار علیهم السلام برگزار گردید.

خلاصه‌ای از اهم بیانات ارائه شده در این نشست تقدیم می‌گردد.

مقدمه

دانش اصول يکی از دانش های اسلامی است که از قرن دوم هجری تا به امروز در ميان دانشمندان و عالمان مسلمان با گرايش ها و نحله های مختلف فکری، جريانی تام داشته و دارد. يکی از مباحثی که از ديرباز در باب اين دانش موضع بحث و نقاش های جدی بوده و هست پيدايی اين دانش است.

طرح مساله

اختلاف در مؤسس علم اصول بسيار گسترده است: احناف با مؤسس دانستن محمد بن حسن شيبانی و با تکيه بر نگاشته های موجود وی به اثبات ابداع علم اصول از سوی او پرداخته اند؛ شوافع با تاکيد بر کتاب الرساله شافعی، اصرار بر مؤسس بودن وی نسبت به دانش اصول دارند؛ اماميان نيز به دنبال اثبات مؤسس بودن امام باقر وامام صادق عليهما السلام يا مؤسس بودن شاگردان اين دو امام مانند: هشام بن حکم و يونس بن عبد الرحمن و...؛ هستند. ادعاهای دانشی مطرح شده در باب مؤسس علم اصول امکان رد واثبات به معنای ارزيابی دانشی ندارد. زيرا اصحاب هر مذهب به مقبولات مذهبی خود اکتفا نموده و بر آن اصرار دارد. مقبولاتی که عمدتا و عادتا اموری سليقه ای و فاقد معيار دانشی روشن است.

به عنوان مثال نمود مؤسس بودن  محمد بن حسن شيبانی که به ادعای احناف مؤسس بوده است، منحصر در مجموعه ای از مباحث ـ داده ها و اطلاعات ـ پراکنده است، که در کتاب های مانده از او منتشر و پراکنده است. مصاديقی که اگر بيش از محتوای رساله شافعی بار اصولی نداشته باشد قطعا کمتر از آن نيست!

کتاب رساله شافعی که مشهور ترين مدعا در تأسیس علم اصول است؛ نيز مجموعه ای فاقد ساختار دانشی روشن بوده و ملقمه ای از مباحث متنوع است که در ضمن آن مباحثی ـ اطلاعات و بلکه داده های ـ مرتبط با دانش اصول هم هست!

در مورد کتاب‌های اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام مانند: اختلاف الحديث ومسائله جناب يونس بن عبد الرحمن و برخی نگاشته های هشام بن حکم قبل از او مستقر شده؛ نه تنها هيچ يک از اين کتب در دسترس نبوده و قابليت اثبات و نفی در مقام مقارنه وارزيابی را دارا نيست؛ بلکه به فرض ثبوت نیز کتاب اصول فقه محسوب نمی گردد؛ بلکه در حقيقت اين کتاب ها دربردارنده مبحث يا فرعی از مباحث اولی بيش نيست، که صدق اطلاق دانش بر آن بعيد می نمايد. اين بدان معناست که تأسيسِ تابع کتاب، برای هيچ کدام از ادعاها ثابت نيست و مکتوبات اصولی به جای مانده، مربوط به قرن 3 و 4 هجری است و کتاب های قبل از آن اجزائی مرتبط با علم اصول است و نه علم اصول!.

خلاف در منشأ پيدايی دانش اصول منتهی به سوء تفاهم های جدی در ميان دانشمندان يک مذهب نيز شده است. به عنوان نمونه يکی از اشکالات شهرت يافته اخباريان اماميه، اشکال در منشأ پيدايی دانش اصول و انتساب آن به اهل سنت بوده است. امری که منتهی به انکار علم اصول و تبری از آن در ميان طيف اخباری مسلک اماميه شد. شيخ طوسی و علامه حلی را متهم به اخذ از عامه کرده اند و در قبال علم اصول، اصول شرعيه را اقامه نموده واکتفای بدان کرده اند وتبعات بسياری را رقم زده اند.

سؤال اساسی آن است که پيدايی علم يا دانش را با چه شاخصی بايد مورد رديابی قرار داد؟ آيا ماهيت علم و دانش همخوانی با تأسیس و ابداع دارد تا ما از مؤسس و پديد آورنده سخن برانيم؟

دانش، پدیده‌ای فرآیند محور

«دانش» پديده ای نظام مند است که در اثر حرکت «انديشه» در پردازش «اطلاعات» پديدار می شود. حوزه ای تخصصی که دارای اغراض روشن، چهارچوب نظری روشن، شيوه و منهج خاص و نتايج قابل پيش بينی و ارزيابی است. بر این اساس، در مورد داده ها و اطلاعات، انديشه و حتی خود دانش سخن راندن از مخترع، مبدع و مؤسس، ما به ازای روشنی در بر نخواهد داشت. دانش ها مجموعه قواعد و چهارچوب هايی هستند که مورد کشف و اصطياد قرار گرفته اند. کشف و اصطيادی که تابع پردازش اطلاعات و اعمال انديشه، در گذر زمان و تابع ارزيابی صدق نتايج تحقق يافته اند. از همين روی است که تحول در دانش و مراحل تحولی در تاريخ دانش موضوعيت دارد و موضع مطالعه و بحث قرار می گيرد.

ممکن است يک نفر قانون يا قوانينی را در يک حوزه تخصصی جعل کند و بر پايه آن انضباط دانشی، قابليت ارزيابی و نقد را ارتقاء بخشد؛ ممکن است دانشمندان پس از او با تطبيق آن قانون و ارزيابی نتايج همراه او شده يا نقضی بر قانون او بيابند؛ اما اين فرايند ـ اگرچه از آن با عنوان تأسيس اصل ياد می شود ـ ولی بدان اطلاق تأسيس علم نمی شود.

با توجه به اين نکته بايد توجه داشت در هيچ دانشی از دانش‌های موجود، مجموع اين فاکتورها توسط يک نفر پديدار نشده است. بلکه معمول در تقسيم و تفريع علوم، فرايند شکل گيری است، مجموعه تلاش هايی که منتهی به پيدايی حوزه ای تخصصی می شود، و در امتداد آن فرع دانشی ويژه ای را پديدار می کند و تبديل به دانشی تام می گردد. بنابراین به جای سخن از موسس هر دانش، باید از فرآیند شکل گیری آن دانش سخن گفت.

فرآیند شکل گیری دانش اصول

با توجه به اینکه  معدات و مقدمات لازم برای پی جویی فرايند شکل گيری دانش اصول را بايد تمهيد کنيم و آن را بر پايه مجموع گزارش های تاريخی تحليل نماييم؛ آنگاه صحت نتيجه را مورد ارزيابی و نقدی دانشی قرار دهيم.

برای تدارک و تمهيد اين رويکرد، باید تمرکز بحث را از «اشخاص» برداشت و بر «انديشه» قرار داد. أساسا در پيدايی دانش، «سير حرکت انديشه» است که نقش محوری ايفا می کند؛ اشخاص و مدارس و ... معدات و علل جانبی تحقق دانش محسوب می گردند. مطالعه تاريخ انديشه مسلمين از زمان نبی مکرم صلی الله عليه وآله وسلم نشان از آن دارد که اگرچه در گزاره های نبوی زمينه هايی وجود دارد که عامل محرک برای انديشه اصولی می توانسته باشد؛ اما رويکرد حاکميت پس از رحلت آن حضرت مانع شکل گيری ويا استمرار حرکت انديشه در مسير استنباطی شده است. در این دوران مسير حرکت انديشه از تمسک به کتاب و سنت به سليقه گرايی منحرف شده است. امری که افزون بر گزارش های تاريخی و تصريحات حاکمان نسبت به عادی سازی پديده سليقه گرايی حتی در قبال نص؛ تصريحِ نویسنده‌هایی چون «علی سايس» نسبت به فقه دوران صحابه نيز آن را تاييد می کند؛ وی می گويد: فقه در دوران صحابه منحصر در اعمال سلايق شخصی است.

اگرچه در دوره پايانی عصر صحابه، أميرالمؤمنين وحسنين عليهم السلام، تلاش های پيگيری در مسير بازيابی انديشه اسلامی داشته اند؛ اما فضای اجتماعی بیش از بازگشت به کتاب و سنت و حفظ و نقل گزاره ها را طاقت نمی آورد. در ساليان پايانی قرن اول، دو حرکت جدی در مسير ارتقاء سطح انديشه مشهود است: يکی تلاش های امام سجاد عليه السلام که ما به ازای روشن قابل رديابی دارد و حرکت انديشه را از «حفظ و نقل صرف» به مرتبه «مستند سازی حکم به کتاب و سنت» و يک نحوه «استظهار از کتاب و سنت» ارتقاء داده است. امری که در گزارش های فريقين منعکش شده است و بازتاب روشن در معارف مانده از کبار تابعيان دارد. وديگری تلاش امام باقر عليه السلام است در ارتقاء انديشه مسلمين به مرتبه «استنباط» از منابع معرفت دينی که منتهی به شکل گيری «دانش فقه» گرديد. اين حرکت افزون بر گزاره های منتشر از امام باقر عليه السلام در ميان مذاهب اسلامی و گزارش های تاريخی در نسل فقيهان طبقه صغار تابعيان ـ که همه اصرار بر شاگردی امام باقر عليه السلام دارند نيز مشهود است.

در قرن دوم هجری، اولا و به تبع شکل گيری دانش فقه و نياز استنباطی، داده های اصولی مورد توجه قرار گرفت. ثانيا پردازش داده و رده بندی آن، نمودِ روشن و قابل اشاره يافت و مفهوم اطلاعات اصولی را پديد آورد. اطلاعاتی که در آن دوره به صورت تک نگاری، يا در ضمن مباحث فقهی و يا در قالب جمع نگاری های غير نظام مند منتشر شده است. رديابی اين دست تلاش ها چنان آسان و در دسترس است، که «محمد بلتاجی» در کتاب «مناهج التشريع في القرن الثاني الهجری» در مورد بيش از ده فقيه قرن دوم مطالب و منقولات اين چنين را جمع آوری کرده و در قالب دو مجلد منتشر کرده است. جالب هم اين است که به لحاظ تاريخی و بر اساس تلاش بلتاجی بر پايه مبانی و منابع عامه، تقدم در پرداخت و پردازش اطلاعات اصولی از آن زيد بن علي و امام صادق عليه السلام است.

اين حرکت که از قرن دوم هجری و به تبع نياز استنباطی شکل گرفت، تا قرن سوم و چهارم حرکت انديشه ای خود را به چنان تکاملی رساند، که مدونات مستقل و قابل ارزيابی دانشی در پايان قرن سوم و آغاز قرن چهارم پديدار شد، که عنوان «علم اصول» را برخود داشته است. مدوناتی دربردارنده همه فاکتورها و مؤهلات اطلاق دانش بر يک حوزه تخصصی.

 

                                                            

گروه فقهی: 
تعداد بازدید :186
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.