سایت مرکز فقهی

ارائه دهنده: حجت‌الاسلام والمسلمين جناب آقاي دكتر محمدرضا زيبائي‌نژاد 

دبير نشست: حجت‌الاسلام والمسلمين جناب آقاي دكتر علي نهاوندي

حاضرین در نشست: 31 نفر

دنبال کنندگان از طریق تلوبیون: 60 نفر

 

حجت الاسلام و المسلمین آقاي دكتر نهاوندي:

پديده سلبریتی مثل ساير پديده‌هايي كه در حوزه مسائل سياسي، فرهنگي و اجتماعي شكل مي‌گيرد؛ بايد داراي ضوابط و قواعدي باشد كه طبيعتاً فقه عهده‌دار تبيين و ترسيم آن است. و از آنجائي كه به قول شهيد بزرگوار، حضرت آيت‌الله آقا سيدمحمد باقر صدر كه فرمودند فقه ما منظومه و مجموعه‌اي از موضوع‌شناسي و حكم‌شناسي توأمان است؛ ما در گام نخست بناي بر تبيين ماهيت و موضوع‌‌شناسي اين پديده داريم كه در جلسات آينده كه انشاءالله برگزار خواهد شد به ابعاد حكمي و حکم شناسی فقهي آن می‌پردازیم.

سلبریتی کیست؟

ابتدا به صورت مختصر، موضوع را به طور اجمالي خدمت دوستان عزيز تبيين كنم؛ تا طول و عرض جغرافيايي اين بحث يك مقداري روشن بشود. سؤال مهمی در این زمینه هست كه آيا همه افراد مشهور و چهره و معروف، سلبريتي هستند يا نه؟ اگر نه، تفاوت بين چهره بودن، مشهور بودن و شهرت و پديدة سلبريتي چيست؟

ابتدا باید گفت که رابطة اين دو، عموم و خصوص مطلق است. يعني حتماً هر سلبريتي يك چهرة معروف و مشهور است ولي اينگونه نيست كه هر چهرة معروف و مشهور را بتوانیم عنوان سلبريتي روي آن بگذاريم. به همين دليل اگر بخواهيم يك تعريف اجمالي بكنيم؛ از ديدگاه جامعه‌‌شناسي، چهره‌هاي مشهور، كساني هستند كه با اتكاء به ويژگي‌ها و توانمندي‌ها و خصوصيات خودشان در حادثه‌هاي اجتماعي مورد توجه عوام و خواص قرار مي‌گيرند. و به خاطر موفقيت‌هايي كه در عرصه‌‌هاي مختلف داشتند؛ به وسیله بسترسازی رسانه ها برجسته شدند. و به واسطة همين تعلق خاطري كه ايجاد شده در جامعه مخاطبين و ‌علاقه‌مندانشان، هدايت عاطفي و رهبري مستقيم و غير مستقيم بخشي از زندگي مردم را خواسته یا ناخواسته بر عهده دارند. پسندها و ناپسندهاي آنها را شكل دادند و در اذهان عمومي از يك قدرت و اهميتي برخوردارند.

 با اين تعريف و با اين انگاره‌اي كه ما از چهره داريم ؛ چهره ای به عنوان يك سلبريتي، مطرح است كه براي كسب شهرت و توليد ثروت تلاش کرده باشد و از او بهره‌برداري غیر از حوزه تخصص او مي‌شود (اگر دارای تخصصی باشد). چهره‌هايي كه به دنبال کسب معروفيت و تجاري كردن فرهنگ و كالائي نگريستن شكل گرفتند و به قول غربی ها پيامبران فرهنگ مصرف زدگی و مصرف گرائی هستند. چهره‌هايي را كه ما به عنوان سلبریتی به آنها اشاره مي‌كنيم؛ اينها كساني نيستند كه به صورت خودجوش و طبيعي به عنصر شهرت دست پيدا كرده باشند. عموماً نوعی واسطه‌گري‌ و دلّالي‌هايي (به معناي وسيع كلمه دلّالي) در عرصه فرهنگ و در عرصه اجتماع شكل گرفته است و اينها در صحنة حضور اجتماعي در مقابل ديدگان عموم مردم قرار گرفته اند.

سلبریتی و رسانه

آخرين نكته‌ اين است كه پديدة سلبريتي و رسانه يك رابطة مستقيمي با همديگر دارند. به تعبيري رسانه و سلبريتي دو مفهوم به هم متصل‌اند. چرا؟ چون حيات و بقاي هر كدامشان به ديگري وابسته است. شهرت و قدرت هنرمندان در جذب مخاطب براي رسانه‌ها كمك مي‌كند و رسانه‌ها در مقابل، زمينه ساز شهرت و معروفيت بيشتري را برای سلبریتی ها فراهم مي‌كنند. اساساً شهرت، نتيجه ناگزير در كار رسانه است. اين كه ما بخواهيم بگوييم كه رسانه نبايد زمينه فضاي شهرت را فراهم كند اين نقش خارج از توان رسانه است و برجسته‌سازي و مرجعيت‌سازي چه بخواهیم چه نخواهیم تحقق پيدا‌ مي‌كند لکن مدیریت رسانه بايد زمينه حضور سلبريتي‌ها را براي يك تعامل مثبت و تعالي‌بخش فراهم بکند و اين كه به دنبال نفي و حذف اين پديده با توجه به اين گسترة فضاي رسانه‌اي باشيم به نظر من يك مديريت تحقق‌ناپذير و امکان ناپذیر است.

 

حجت الاسلام و المسلمین آقاي دكتر زيبائي‌نژاد:

بسم  الله الرحمن الرحيم. اللّهمّ صلّ علي فاطمة وابيها ... .

بحث از سلبريتي‌ها را نمي‌شود بدون دو سه ضلع ديگري كه در كنارش هستند بياوريم؛

  1. مخاطبان سلبريتي‌ها

يعني انسان جديد، نسل جديد؛ همان کسانی كه سلبريتي را سلبريتي مي‌كنند. و اين تصوري كه ما داريم که مثلاً سلبريتي موتور محركه و راهبر هست، معلوم نيست خيلي دقيق باشد. بلكه سلبريتي محصول جامعة‌ جديد و جامعة فردي شده و انسان جديد است.

  1. فضای تخاطب

يك ضلع ديگر بحث، بحث فضاي تخاطب است. فضاي تخاطب اعم از فضاي زباني و فضاي فرهنگي هست كه اين رابطه بين سلبريتي و مخاطب خودش را چفت مي‌كند.

  1.  اقتصاد سلبریتی

ضلع سوم هم بحث اقتصاد سلبريتي است که ذيل اقتصاد رسانه مي‌شود به آن پرداخت.

به نظرم بايد اين چند طرف قضيه خوب فهمیده بشود.

چند سال پيش، زماني كه مرحوم آقاي پاشايي از دنيا رفت؛ آن موقع رئيس انجمن جامعه‌شناسي كشور، مرحوم آقاي دكتر قانع‌گرا، در يكي از سخنراني‌هايش گفته بود كه ما جامعه‌شناسان از فهم جامعه عقب افتاديم. کسي كه جامعه شناس است، شغلش فهم جامعه است؛ میگوید از فهم جامعه عقب افتاده ایم. ايشان مي‌گفت من جلوي يك بيمارستان رفتم؛ ديدم شلوغ است. گفتم چه خبر است؟ گفتند كه آقاي مرتضي پاشايي در حالت احتضار است. و بعد هم كه ده‌ها هزار نفر بدون اينكه شخص معيني آنها را دعوت كند؛ (يعني به دعوت هيچ‌كس‌ها) در مراسم تشییع ايشان آمدند. که تعداد آنان را تا 50 هزار نفر هم گفتند. شايد بيشتر هم باشد. عكس‌هايشان را هم كه من در رسانه ها مي‌ديدم؛ همه گريه مي‌كردند. همه آنان هم گوشي دستشان بود و سلفي مي‌گرفتند. اين نسل جديد را بايد شناخت.

ویژگیهای نسل جدید

نسلي كه به چند ويژگي تعريف مي‌شود.

الف) نسل فردي شده؛ يعني فردگرايي در نهايت خودش شايد معرف نسل جديد باشد.

ب) نسل رسانه‌اي شده؛ كه هويت خودش را در رسانه و بازنمائي كه رسانه مي‌دهد جستجو مي‌كند.

 يك موقعي(سال 1396) صدا و سيما ژست مي‌گرفت كه در بحث مناظرات انتخاباتي 65 درصد مخاطبین را جلوي رسانه، ميخكوب كردیم، بنابراين انتخاب‌هاي آنها از طريق تلویزیون انجام شده يعني صدا و سيما بوده كه در انتخاب گزينه اصلح نقش ايفا كرده است. همان موقع بعضي‌ افراد جواب داده بودند كه به تصور شما مسئله اين طور بوده است.‌ اما واقعیت این است که رسانه زمينه انتخاب مردم را فراهم نكرده، بلكه بازنمايي اين فضاي رسانه‌اي در شبكه‌هاي اجتماعي بوده است كه زمينه را فراهم كرده است. يعني بعد از انجام مناظرات تلويزيونی، تفسيرها و رواياتي كه در شبكه‌هاي اجتماعي از اين مناظرات انجام مي‌شود؛ كه چه كسي برد، چه كسي باخت، چه كسي محجوب بود چه كسي كم آورد؟ اين فضايي كه در شبكه‌‌هاي اجتماعي ساخته مي‌شود در انتخاب گزينه اصلح به وسیله مخاطب شبكه‌‌هاي اجتماعي تأثير دارد.

وساطت رسانه‌هاي جديد در زندگی انسان جدید خيلي مهم است. انسان جدید يعني انسان رسانه‌اي شده. انسان جدید، قضاوت‌ها، تحليل ها، حتي تصوير خودش و چارچوب نظريه خودش را از بازنمائي‌هاي رسانه‌هاي مدرن مي‌گيرد. فضاي رسانه‌اي شده براي انسان جديد . اين قدر مهم است كه جنبش‌هايي مثل ميتو (Me Too) كه خدمتتان عرض خواهم كرد كاملاً با اين فضاي رسانه‌اي شدن گره مي‌خورد.

ج) صیادیت هویت؛ ويژگي ديگر انسان جديد، صياديت هويت است. يعني انسان مدرن خاصيتش سوژگي اوست. سوژگي به دو ويژگي خودآگاهي و نقد و بازنگري برمي‌گردد. يعني كه من گاهي وقت‌ها خودم را از خودم بيرون مي‌كشم؛ خودم را مورد بررسي قرار مي‌دهم و بعد كه مورد بررسي قرار مي‌دهم؛ بازنگري مي‌كنم و در خودم تحول ايجاد مي‌‌كنم. اين سوژگي، ويژگي انسان مدرن است. يعني اينطور نيست كه از بازی دادنش آگاهي پيدا نكند. به عنوان مثال، مقداري از تحولات بحث حجاب در دو دهة اخير را مي‌شود بر اساس اين كه مردم به طور ناخودآگاه دارند متحول مي‌‌شوند بگذاريم اما خيلي از اين تحولات، تحولات خودآگاه است. يعني انسان مدرن مي‌داند؛ دنبال چه مي‌گردد. با چه چيزي مخالف است. او نوع پوشش خودش را انتخاب مي‌كند. و با انتخاب نوع پوشش خود با جامعه‌اش، با حكمراني‌اش، با ديگران حرف مي‌زند و مقاومت اجتماعي درست مي‌كند و بلكه يك ناجنبش و جنبش اجتماعي را شكل مي‌دهد.

 اين نسل يكي از ويژگي‌هاي ديگرش صياديت است صياديت يعني لحظه‌اي بودن. اگر شما كتاب "عشق سیال" اثر زیگموند باومن را ببينید؛ آنجا توضيح مي‌دهد كه انسان صياد يعني چه. يعني شنبه حزب اللهي است؛ يكشنبه يهودي است؛ دوشنبه بودائي است؛ سه شنبه طرفدار فلسفه است؛ چهارشنبه عارف مي‌شود؛ پنج‌شنبه زاهد مي‌شود. و از اين تحولات احساس تنفر هم به او دست نمي‌دهد. يعني اين صياديت، اين كه امروز اینطور لذت ببريم که بياييم در خيابان، سنگ‌پراني كنيم ضرورتاً به معناي اين نيست كه يك موضع منطقي را در چارچوب نظري‌‌اش اتخاذ كرده و بدين نتيجه رسيده است كه مثلاً جمهوري اسلامي برخلاف مسير من است. ضرورتاً به اين معنا نيست. بلکه به اين معناست كه از اين تغيير حالت‌ها، لذت مي‌برد. لذتش در اين لحظه زندگي كردن است او انسان لحظه‌اي شده است. این تبلیغ هم که روی قوطي پپسي كولا نوشتند در لحظه زندگي كن، معرف انسان جديد است.

مثال دیگر: تفاوت انسان جديد با نسل‌هاي قبل از خودش در عشق،

قبلا این طور بود که اگر کسی عاشق ديگري مي‌شد؛ پيش‌فرض اين عشق، دوام بود و به خاطر اين عشق، عاشق خودش را به زحمت مي‌انداخت، هزينه مي‌كرد. همانند عشق خسرو و شيرين. ولي در انسان جديد در فضاي پست‌مدرن اصلاً تصويرش از عشق متحول شده است. او مي‌گويد من نمي‌دانم فردا كه از خواب بيدار مي‌شوم عاشق چه چيزي هستم؟ به چه چيزي علاقه دارم؟. چون لحظه‌اي شده است. علاقه‌مندي‌هاي لحظه به لحظه دارد و از اين عدم ثبات هم احساس بدي به او دست نمي‌دهد. اگر شما بگوييد كه تو همان بودي كه تا ديروز چپ بودي حالا راست شدي، مي‌گويد خب بودم، خيلي هم خوب است. اين چه اشكالي است كه بر من وارد مي‌كني؟

مي‌گويد تا ديروز اين طرفي بودم حالا آن طرفي هستم. اين را عيب نمي‌داند. آیه شریفه «يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياة الدنيا» اصلاً براي او معنا ندارد. و براي انسان جديد همان در لحظه زندگي كردن معنا مي‌دهد. آرمان ندارد و آرمانش در همين خوشي لحظه‌اي است. او زندگي معمولي مي‌خواهد. در بعضي از اشعاري كه اين روزها خوانده مي‌شود مضمونش اين است که: من طالب يك زندگي معمولي هستم همين زندگي كه فقط به شکم و شهوت توجه بشود. اصلاً آرمان يعني چه؟ بعضي‌ها  از نسل جديد و دهة هشتادي‌ها به نسل بي‌تفاوت تعبير مي‌کنند. آنها ارزشي را به رسميت نمي‌شناسند. كاملاً در آن فضاي نسبيت ارزشي و برساخت ارزشي دارد زندگي مي‌كند. اینکه ذيل ارزش‌هاي مسلط، خودش را معنا بكند چنين چيزي وجود ندارد. در مصاحبه‌هايي كه با دخترهاي دبيرستاني مي‌شود؛ مثلاً می پرسند نظرت در مورد ازدواج چيست؟ مي‌‌گويد هيچ. آن هم يك گزينه مثل گزينه‌هاي ديگر است. يعني هیچ تعلق خاطري به ازدواج نسبت به گزينه‌هاي ارتباط آزاد ندارد. مثلاً مي‌گويیم در ازدواج ضرورتاً بايد طرف ناهمجنس باشد. مي‌گويد چرا؟ يعني همه‌چيز براي او مورد سؤال است. چرا بايد ناهمجنس باشد؟ چرا ازدواج گزينه بهتري از همزيستي آزاد باشد؟ چرا بايد تناسب سني در ازدواج رعايت بشود؟ چرا بايستي ازدواج كرد و ديگر طلاق نگيريم؟ و خيلي از چيزهاي ديگر. كاملاً ارزش‌هايش به هم ريخته است. اين طرف قضيه یعنی فهم انسان جديد براي ما خيلي مهم است.

اما سلبريتي كه طرف اصلي قضيه ما هست و به آن بايد توجه بكنيم؛ كسي است كه به وساطت رسانه‌هاي مدرن چهره شده است. مخترع و مكتشف و علامه طباطبايي و امثال اينها كه به وسيله علم‌شان مشهور شدند؛ هيچ وقت سلبريتي نيستند سلبریتی كسي كه است كه اگر اين رسانه مدرن را از وساطت بيندازي ديگر اين شخص سلبريتي نمي‌شود.

پیدایش پدیده سلبریتی

 توجه به بحث سلبريتي‌ها از زمان مايكل جكسون به بعد شکوفا شده است. مهم‌ترين چهرة سلبريتي مايكل جكسون هست كه توانسته تحولات زيادي را هم رقم بزند. سلبريتي ممكن است از طرقي كه ما آن را خوب مي‌دانيم مشهور شده باشد يا از طرقي كه بد مي‌دانيم ولي واسطه اش رسانه‌هاي مدرن هستند. ممكن است كسي با رسوائي جنسي به وسیله رسانه‌هاي مدرن مشهور شده باشد. يا كسي با گنده‌گويي، شايعه پراكني و چيزهاي ديگر سلبريتي باشد.

* نكته ديگر اين است كه سلبريتي با فرديت ما درگير مي‌شود يعني با ذوق شخصي ما درگير مي‌شود. اینکه از چه چيزي بیشترلذت مي‌بريم. ما هنگامی فالوئر شخصي مي‌شويم كه از جهت سبك زندگي یا از جهت ارزش‌ها، خودمان را مثل او بدانيم. ولي او قله باشد ما در پايه كوه باشيم. يعني يك مزيتي دارد كه او را از من متمايز مي‌كند. ولي در سلسله مراتب ارزشي كه من دارم قرار دارد. ارزش‌هاي انسان پست مدرن، يعني همان لحظه‌اي بودن و رسانه‌‌اي بودن و لذت دادن و لذت بردن و از این قبیل امور.  مثلاً وجه شهرت مرحوم مرتضي پاشايي اين نبود كه آدم مهمي در عرصه موسيقي بود. (در همان سالي كه ايشان از دنيا رفت استاد مسلّم موسيقي آقاي جلال ذوالفنون هم از دنيا رفته است، ولي جلال ذوالفنون در غربت تشييع شده است.) آن چيزي كه مرتضي پاشايي را به شهرت رسانده، ترانه‌هايي است كه با عاطفه و احساسات مخاطب ارتباط دارد. در حالي كه سطح موسيقي‌اش بسيار پايين است و جنبه هنري بالایی ندارد. به مناسبت اين كه سرطان گرفته يك شعري درست كرده كه تو نگران من هستي من هم نگران تو هستم. اصلا توانسته رابطه عاطفي با مردم برقرار كند و براي خودش در اين فضا فالوئر جمع كند. خدایش رحمت كند.

* نكته بعدي اين است كه زندگي روزمره اين سلبريتي‌ها بيشتر در معرض دید ما قرار مي‌گيرد. يعني مسئله از آن تخصصشان فراتر مي‌رود و پشت صحنه‌هاي زندگي‌شان براي ما جذاب مي‌شود. چند تا بچه دارد؟ كي طلاق گرفته است؟ اين كه شما مي‌چرخيد در فضاي شبكه‌هاي اجتماعي زرد، مثلاً امروز فلان سلبريتي موهايش را كوتاه كرد. فلان روز مثلاً بچه‌اش را شوهر داد. طلاق گرفت و اينها. اصولاً اين پشت صحنه‌هاي زندگي سلبريتي‌‌‌ها هست كه جذابيت پيدا مي‌كند و مهم مي‌شود.

خيلي وقت‌ها سلبريتي‌ها نيستند كه خودشان را مشهور مي‌كنند. تا يك حدي از شهرت را دارند ولي سفارش مي‌دهند به كارشناسان كه ژست رسانه‌اي من، حرف زدن من، واكنش دادن من را مديريت كن. و اگر دست خودشان بود بعضي‌هايشان اينقدر تفتّن نداشتند كه الان چه چيزي مي‌گيرد چه چيزي فضا را براي تو باز مي‌كند. آنها مشاوريني دارند كه برايشان كارچاق كني مي‌كند و سبک او را برنامه‌ريزي می كند.

سلبریتی بخشی از زندگی انسان جدید؛

نكته ديگر اينكه سلبريتي لازمه زندگي جديد است يعني سبك زندگي جديد انسان مصرفگرا و رسانه‌اي شده بدون سلبريتي يك چيزي كم دارد. يعني او دلش مي‌خواهد يك كسي لحظه‌اي به او لذت بدهد و اين لذت را با سلبريتي‌ها از راه دور تجربه مي‌كند، از راه نزديك در كنسرت‌هايش شركت مي‌كند. مثلاً اگر امير تتلو را دنبال کنید؛ در كنسرت‌هايش چند هزار نفر نشسته اند و با او همخواني مي‌كنند و با او گريه مي‌كنند. بعد مادر يك دختري مي‌آيد التماس مي‌كند كه دختر من را يك لحظه در آغوش بگير يك عكس يادگاري با او بگير. سلبريتي‌ در اين فضا بايد فهمیده بشود.

مرجعيت يافتن سلبريتي‌ها نتيجة‌ تحولات ارزشي است؛

 اينگونه نيست كه به طور قاطع بگوييم سلبريتي‌ها هستند كه تحولات ارزشي ايجاد مي‌كنند. يعني يك رابطه ديالكتيكي برقرار است خود اينها هم محصول تحولات ارزشي‌اند و تحولات ارزشي را از آنجايي كه هست يك قدم آن‌طرف‌تر مي‌برند. مثلاً اينكه شما مي‌بينيد دانشجوی دانشگاه شريف در تظاهراتش فحش‌هاي ركيك جنسي مي‌دهد. اصلاً باورتان نمي‌شود. اخيراً ديدم تتلو شعري درباره اين حوادث به نام انقلاب صلح درست كرده است .من در آن شعر ديدم اين فحش‌‌هايي كه در اين تظاهرات‌ها مي‌دهند به گونه‌اي در آنجا آمده است. حتي دستور العمل آمده كه مثلاً سر بسيجي‌هايي كه مي‌گيريد چه بلایی بیاورید يا مثلاً قاضي را چكار كنيد. سپاهي را چكار كنيد و فحش‌هاي ناموسي از سر نظام تا پايين همه را آورده است.

اين از يك زاويه‌ که مي‌توانم بگويم اين شخص چه آدم حتّاكي است كه مرز بي‌حيائي را جابه جا كرده است ولي با يك نگاهي ديگر مي‌گويم كه او در يك فضايي كه اين حرف مقبوليت دارد اين حرف‌ها را مي‌زند. يعني جامعه متحول شده كه اين شعر را مي‌گيرد والّا حداقلش اين بود كه اينها ارتباط را با او قطع مي‌كردند و مي‌گفتند شما از اين مرز تجاوز كردي. يعني به تعبيري نان سلبريتي در ژست‌هايي است كه لحظه به لحظه مي‌گيرد اگر اين ژست‌ها را نگيرد از گردونه رقابت حذف مي‌شود. اينطور بايد بفهميد. از اين روست كه من مي‌گويم اضلاع مسئله را بايد ببينيد. اين ژست‌هاي سياسي را كه سلبريتي‌ها مي‌گيرند خيلي جدي نگيريد. سلبريتي هويتش با ديده شدن است. من خوشم مي‌آيد كه ديده بشوم ولي او همه‌چيزش ديده شدن است. هويتش، زندگي اقتصادي‌اش در ديده شدن است. زندگي اجتماعي‌اش در ديده شدن است.

 هستی سلبریتی در دیده شدن؛

 چند سال پيش جلسه‌اي داشتيم درباره ميتو، (Me Too) كساني كه مورد تعرض جنسي قرار گرفتند؛ که از زواياي مختلفي بحث مي‌كرديم. گفتيم اجازه بدهيد از چند زاويه به موضوع نگاه كنيم؛

- ابتدا از زاويه همدلانه؛ بگوييم كه اينها به يك مشكلي خوردند و الان يك فضايي باز شده که مي‌توانند در موردش صحبت كنند. خيلي خوب است كه اين صحبت‌هايي كه مي‌كنند قانون‌گذاران و مجريان را متقاعد كند كه بايد بروند فضاهاي آنها را پالايش كنند و مجرمان را مجازات كنند.

- ولي موقعي كه من دقیق تر نگاه مي‌كنم؛ مي‌بينم چيزهاي ديگري هم هست. يعني تمام كساني كه درباره ميتو بحث‌ مي‌كنند؛ همه گزارش ماضي مي‌دهند؛ مي‌گويند پنج سال پيش، ده سال پيش، بيست سال پيش اين اتفاق افتاده است. نمي‌گويند امروز و ديروز اين اتفاق افتاده است. این يعني چه؟

يعني آن زماني كه اينها مورد تعرض جنسي (به فرض درست بودنش) قرار گرفتند به گونه‌اي آن را پشت سر گذاشته اند. يا با آن راضي شدند يا با آن كنار آمدند يا پشت گوش انداختند. حالا چطور شده كه بعد از اين مدت مي‌گويند؟ اين براي ما يك علامت سؤالي است. من در كشورهاي غربي كه بررسي كردم؛ ديدم اين جنبش ميتو توسط بازيگران مسن مطرح شده است. يعني بالاي 50، 60 سال. آنها ستاره‌هاي فيلم (چه پورن استار چه ستاره های فيلم‌هاي ديگر) بودند که حالا ديگر از معرض ديده شدن خارج شده اند. و الان مخاطب به نسل‌هاي جديدي از ستاره ها توجه مي‌كند. اينها كه ازگردونه رقابت كنار گذاشته شدند. حالا بايد به گونه‌اي دیگر دوباره هستي و بودن خودشان را ابراز كنند و دوباره وارد چرخه شوند. باید با حرف‌هاي جذاب دوباره در معرض ديد قرار ‌گيرند تا دوباره بتوانند فالوئر جمع كنند. به همین جهت موقعي كه دوباره مطرح مي‌شوند؛ تبليغات در صفحاتشان شروع شده و مقداري درآمد و اقتصادشان درست مي‌شود. يعني اين ديده شدن هم به لحاظ اجتماعي و هم به لحاظ اقتصادي برايشان نفع دارد.

حالا در كشور خودمان هم نمي‌خواهم قضاوت كنم چون قضاوت كردن شرعاً مشکل دارد. ولي مي‌توان به عنوان يك احتمال  به اين مطلب هم توجه كرد كه تمام هستي سلبريتي در ديده شدن است. اگر هستي سلبريتي در ديده شدن است پس در صورتی که از چشم مردم بيفتند برايشان بالاترين خسارت است. سلبریتی كه فالوئرش از 5 ميليون به 4 ميليون برسد و بعد 2 ميليون بشود ديگر به پايان عمرش نزديك شده است.

موضع‌گيري‌هاي سياسي و اجتماعي اينها را در قبال مرگ مثلاً مهسا اميني يا ديگران را اينطوري هم مي‌شود تحلیل کرد. يعني سلبريتي تحت فشار مخاطبش است. اگر اينها موضع‌گيري نكنند؛ مخاطب اينها را طرد مي‌كند. مخاطبان اينها كه از بدنه انقلاب نيستند. لذا از آنها انتظار موضع‌‌گيري دارند و اگر سلبریتی ها موضع‌گيري نكنند طرفدارانشان آنها را رها مي‌كنند.

شما بايد اين موضع‌گيري را پاسخي به اين نياز بازارش ببينيد. و مطلب دیگر اينكه خود اين موضع‌گيري‌ها چگونه يك بازار جديد و مخاطب جديد برايشان جذب مي‌كند. مخصوصاً هر چه حرف‌هاي راديكال‌تر، فحش‌هاي ناموسي وحرف‌هاي ساختارشكن بزنند؛ مي‌بينيد چند نفر به فالوئرهايشان اضافه مي‌شود و از اين جهت براي آنان آورده دارد. چند تا صفحه تبليغاتي و چيزهاي ديگر برایشان ایجاد مي‌كند. البته بعضي از آنها هم واقعاً موضع سياسي دارند و آدم‌هايي هستند كه اظهار نظر سياسي و اجتماعي دارند.

فضای تخاطب؛

بحث ديگر فرق چهره‌ها با سلبريتي‌ها است از این جهت كه چهره‌ها ممكن است پيرو داشته باشند اما سلبريتي‌ها هوادار دارند. فرق پيرو و هوادار اینست که يك عالم ممكن است مريد داشته باشد. يك عالم ممكن است طرفدار علمي داشته باشد. يك مخترعي مثل اديسون باشد و كساني هم باشند که در گفتمان اديسون حركت ‌كنند. از اين گونه افراد هستند؛ اما سلبريتي با هياهو و جنجال تعريف مي‌شود يعني آنچه باعث بزرگ شدنش میشود؛ علم و منطق نيست. قدرت سلبريتي بر تحرك‌آفريني در مخاطب است كه او را سلبريتي مي‌كند، مخاطب را با جنجال و هياهو، فشار عصبي و احساسي از جا میكند نه با علم، نه با اقناع. اين معرف شخص سلبريتي است و به همین دلیل بايد در اين فضاي تخاطب بحث بشود. يعني اين فضاي تخاطب بين سلبريتي و مخاطب خودش فضاي هياهو و جنجال و تنش مثبت يا منفي، فضاي استرس مثبت يا منفي اين چيزها هست كه سلبريتي را سلبريتي مي‌كند.

سلبریتی، تهدید یا فرصت؟

اگر ما اين فهم را از سلبريتي‌ها داشته باشيم حالا بايد ببينيم كه فايده سلبريتي‌ها براي ما چیست؟ باید چه‌كار كنيم با پديده سلبريتي؟ بعضي دوستان عزيز فكر مي‌كنند كه ما بنشينيم يك بحث فقهي بكنيم كه آیا مي‌توانيم سلبريتي‌ها را گوشمالی بدهيم يا نه؟

من مي‌خواهم بگويم گاهي وقت‌ها ما سلبريتي‌ها را به مثابه يك تهديد مي‌بينيم قطعاً سلبريتي‌ها وجه تهديدي دارند نمي‌شود ناديده گرفت. اما چرا بگوئیم سلبريتي ذاتاً تهديد است. يعني ذاتاً اقتضاي تهديد دارد. چرا؟ به دليل اينكه سلبریتی محصول فضاي رسانه‌اي شده است. محصول فضاي سالم نيست. اگر فضا، فضاي سالم بود فضاي عقل بود حاكميت عقل بود كه پديده‌‌اي به نام سلبريتي شكل نمي‌گرفت. شكل‌گيري سلبريتي مربوط به آن فضاي غلبه احساسات بر عقل است اين را اول بايد فهميد. اما اين كه شما در فضاي گفتمان انقلابي، سلبريتي تربيت بكنيد باز هم بايد به اين اقتضائش توجه كنيد كه خود سلبريتي كه شما درست كرديد فردا در مقابل شما خواهد ايستاد. يعني اين فضا، فضاي خاصي است. اما موقعي كه من اين سلبريتي‌ها را نگاه مي‌كنم گاهي‌وقت‌ها از زاويه تهديد مي‌بينيم. گاهي‌وقت‌ها از زاويه فرصت آنها را مي‌بينم. اینکه از زاويه فرصت مي‌بينم يعني چه ؟

سلبریتی منعکس کننده تحولات اجتماعی

سلبريتي‌ها تحولات بخشي از بدنة اجتماعي را به من انعكاس مي‌دهند. این خيلي خوب است. يعني مشكل من و شماست كه دستگاه‌ گيرنده‌مان كار نمي‌كند والّا اين سلبريتي‌ها از دهة 70 به اين طرف‌تر داشتند به ما آلارم تحولات اجتماعي مي‌دادند. داشتند به ما مي‌گفتند جامعه دارد پوست مي‌اندازد حواستان هست؟ من دارم به شما مي‌گويم كه حد پوست‌اندازي جامعه كجاست. اين را لحظه به لحظه براي ما مخابره مي‌كنند خيلي براي ما مهم است كه من بدانم جوان من امروز در مدرسه به چه چيزي مي‌انديشد؟ فهم مسئله براي كساني كه درحال رصد تحولات فرهنگي هستند؛ خيلي مهم است. ما با نسلي چهل تكه مواجهیم که از هر دنياي معنايي يك عناصري را مي‌گيرند و به هم مي‌چسبانند و احساس تنافر هم نمي‌كنند.

اگر شما 60 سال پيش در خيابان مي‌رفتيد يك كسي را مي‌ديدید كت و شلوارپوشیده و كراوات زده مي‌توانستيد تشخيص بدهيد كه منش او در زندگي چه‌گونه است يعني يك نحوة هارموني و هماهنگي بين عرصه‌هاي مختلف سبك زندگي‌اش وجود داشت. از سبك پوشش تا سبك خوردن و آشاميدنش هماهنگ بود. يعني مي‌دانستيد كسي كه با اين سبك بيرون آمده، ظهر تيليت آبدوغ‌خيار نمي‌خورد. يك چيز ديگري مي‌خورد و در خانه‌اش هم مثلاً احتمالاً سيگار كنت مي‌كشد و يك طور ديگري دودش را بيرون مي‌دهد یا با ژست خاصی عكس مي‌گيرد. اينها را مي‌توانستيد حدس بزنيد. ولي امروز يك جواني موي بلند گيس كرده مي‌آيد صف اول جماعت مي‌نشيند. بعد هم در خانه فیلم رقص نگاه مي‌كند. با دوست ‌دخترش به راهپيمايي اربعين مي‌رود. سه روز از همديگر خداحافظي مي‌كنند و به اعتكاف مي‌رود. و نکته مهمش اين است كه بااانجام اين كارها احساس تنافر نمي‌كنند. اين غير از گناه كردن امثال من است که وقتی كاري را انجام مي‌دهم مي‌دانم كه اين مال فضاي دینداری نيست. ولي او اين كار را كه انجام مي‌دهد مي‌گويد خب چه عيبي دارد؟ هم نماز بخوانيم هم دوست دختر داشته باشيم.

اين نسل را بايد فهم كرد و اين خط مقدم اين تحولات فرهنگي‌اند. يعني اولين نسلي كه اين تحولات را مي‌پذيرد جامعه هنري هستند كه در لبه مواجهه ما با غرب هستند و سلبريتي‌ها آن تحولات را در جامعه مي‌آورند و منتقل مي‌كنند. اينها مي‌توانند فهم ما را به تحولات معطوف كنند.

نقیصه حاکمیت

آن چيزي كه در جمهوري اسلامي مورد غفلت ما بوده وهست؛ فهم حكومت ديني است. از اول انقلاب تا الان اینگونه بوده که .اگر من از شما سؤال كنم كه جامعه اسلامي چه جامعه‌اي است و حكومت اسلامي چه حكومتي است؟ به من پاسخ خواهيد داد حكومتي است كه در آن احكام اسلامي جريان پيدا كند جامعه‌اي است كه در آن احكام اسلامي جريان پيدا بكند. و در اين 40  وچند سال از اين تعريف لطمه خورديم. يعني دين را به فقه و به احكام تقليل داديم.

هر انساني به حسب هويت تكويني‌‌اش مي‌خواهد خودش را بسط بدهد. يعني در سه عرصه می خواهد خودش را ارتقاء و بسط بدهد؛

  1. بسط آگاهي‌ها و بينش‌ها؛
  2. بسط تمايلات ونظام علاقه‌ها؛
  3. بسط در نظام تعاملات.

 اگر حاكميتي برنامه براي بسط متوازن بينش‌ها، گرايش‌ها و تمايلات و رفتارها و تعاملات نداشته باشد ديگران مي‌آيند نسل شما را مديريت مي‌كنند. تحت نظام آگاهي‌ها و نظام ارزشي ديگران قرار مي‌گيرند و شما ته خط نشستيد مطالبة حجاب و مطالبة احكام مي‌كنيد بالاخره جامعه بايد حجاب را رعايت كند، اما نظام آگاهي‌هايتان دارد بينش متناسب با خلاف اين را بسط مي‌دهد. نظام تمايلات‌تان فردگرائي، آزادي، اباحه‌گرائي جنسي را بسط مي‌دهد و شما آخر خط توليد نشستيد يك شوراي نگهباني را هم گذاشتيد آن آخر كه بنشيند احكام خلاف شرع را تشخیص دهد و اعلام کند. يعني كارخانه دارد خلاف شرع توليد مي‌كند دو نفر را آنجا نشانديد كه محصولات خراب را حذف كنند و از چرخه توليد كنار بگذارند. بعد که نگاه مي‌كنيد مي‌بينيد 90 درصد محصولات خراب است.

اين تعريف غلط، يعني اينكه حاكميت نمي‌‌تواند ارزش‌هاي خودش را به مطالبة نسل جوان تبديل كند. نمي‌تواند آگاهی‌هاي نسل جوان را شكل بدهد. نظام آموزش و پرورش فشل و رسانه‌هايي كه در خدمت بسط توحيد نيستند نتيجه‌اش اين خواهد شد كه نسل شما تحت نظام ارزشي بيگانه رشد پيدا مي‌كند. حال شما تقاضاي احكام شرعي داريد؟.

سال 1382- 1381، دولت جمهوری اسلامی ايران، الحاق ايران به كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان را تصويب كرده بود و به مجلس فرستاده بود و مجلس هم تصويب كرده بود. اما شوراي نگهبان 40 مورد خلاف شرع را به كنوانسيون اشكال گرفت و گفت نمي‌شود به این كنوانسيون ملحق بشويم . خلاف شرع‌ها چه بود؟ قصاص، ديه، حجاب و خيلي چيزهاي ديگر. ولي ما مي‌ديديم يك چيزهايي هست که مهم‌تر از خلاف‌ شرع‌هاي احكام است. ولي شوراي نگهبان نسبت به آن حساس نبود. چرا؟

چون ميزان و معیار و آن شاقولي كه دست شوراي نگهبان است فقط به عمل حساس است به فعل مكلف حساس است به نظام ارزشي حساس نيست. مثلا يكي از مواد كنوانسيون اين بوده «نفي كليه‌ كليشه‌هاي جنسيتي از نظام تحصيلي» يعني هر چه بابا نان داد را شما بايد حذفش كني. روي چه حسابي بابا بايد نان بدهد، مامان نان ندهد؟ هر چه كوكب خانم زن با سليقه‌اي است چون ماست و پنير و نيمرو را درست كرده اين را بايد حذفش كنيد. ثريا سه روز مريض بود مادرش برايش آش پخته بود. اينها را بايد حذف كنيد چون مادر را منحصر در نقش آشپز و تيماردار و اينها نشان مي‌دهد. بايد نشان بدهد كه جنسيت كليشه است. زنانگي و مردانگي كليشه است. شوراي نگهبان به اين بندها توجه نکرده است در حالی که اين بندها خیلی مهم تر و کلیدی تر از آن بندهاست. يعني اگر فرزند شما متقاعد بشود كه جنسيت كليشه است و در الگوي برابري جنسيتي پرورش پيدا بكند؛ فردا شما مي‌توانيد به او بگوييد حجاب زن با مرد فرق مي‌كند؟ ارث زن با مرد فرق مي‌كند؟ ديه‌‌اش فرق مي‌كند؟ زير بار اين تفاوت‌ها و احكام مي‌رود؟ شما نظام بينشي متنافر با نظام حقوقي برايش درست كرده اید و او زير بار نظام حقوقي نمي‌رود.

مشكل ما اينجاست كه چيزي به نام سياست فرهنگ دركشورمان مورد توجه قرار نگرفته است. سياست گذاري در حوزه فرهنگ، چه بوده است؟

يكي از دوستان ما در بحث حجاب يك رصدنماي ملي به نام "عين" درست كرده است كه ببيند در بحث حجاب چه چيزهايي داريم؟ كتاب، مقاله، مدل لباس، هر چه داريم بتوانيم در يك سايتي ببينيم چه داريم. با وجود اينكه حجاب از اول انقلاب تا الان جزء مهم‌ترين پروژه‌هاي حاكميت بوده است ولی ديديم متوني كه بتواند كودكان و نوجوانان ما را دربحث حجاب جهت دهی و متقاعد کند تقريباً نداريم.

در بحث حجاب آخر خط ايستاده ايم و مي‌گوييم "بي‌حجابي ممنوع". "برادرم نگاهت، خواهرم حجابت". ولي متاسفانه ذهنيت بچه‌هاي ما را ديگران شكل دادند.

در پایان با ذکر چند نکته جلسه را خاتمه میدهیم؛

 

نکته اول: مشکل نرم افزاری حاکمیت

به نظر میرسد جمهوري اسلامي مشكل نرم‌افزاري بزرگي دارد كه این مشکل از آنجا ناشي مي‌شود که فقه حوزه، فقه راهبردي نيست. فقهي است كه وظيفه فرد مكلف را در مقیاس خرد تعيين مي‌كند. فقه راهبردي يا فقه حكومتي آيا همين فقه موجود است با مصالح حكومتي يا نه، روش استنباط و رويكردش فرق مي‌كند؟ به نظر مي‌رسد كه ما يك چيز ديگري مي‌خواهيم به نام فقه راهبردي كه بايد كساني كه در اين زمينه كار كردند بيايند و طرح بحث بكنند. اما مسئله مهم‌تر از اينها يك جهت ديگر است. هميشه در راهبري راهبران بايستي موقعيت خودشان را درک بكنند. فهم موقعيت خيلي مهم است كه شما در موقعيت قدرت هستيد یا در موقعيت تهديد هستيد. اگر در موقعيت تهديد ژست قدرت بگيريد با سر به زمين مي‌خوريد.

 اگر حواستان باشد كه موقعيت‌تان موقعيت تهديد هست يعني يك موج سهمگيني آمده شما را با جايتان بكَند و ببرد، آن موقع ديگر اينقدر ژست قدرت نمي‌گيريد. بايد ژست مقاومت بگيريد ژست مقاومت يعني چه؟

 يعني بايد خودم را به يك سبك ديگري از راهبري اجتماعي در مقياس حاكميتي يا در مقياس فردي، مجهز کنم. مثلا در زمینه تربیت فرزند باید به يك سبك ديگري از تربيت فرزند خودم را مسلح كنم كه ميزان تأثيرپذيري فرزندم از تحولات اخلاقي به حداقل برسد و بتواند در مسير خلاف رودخانه شنا كند. از شنا كردن در مسير رودخانه بتواند كسب قدرت كند مثلاً همين سال گذشته چه قدر از دختران ما، 9 ساله، 10 ساله روزه گرفتند و به مدرسه رفتند. مي‌گفتند در كلاس تنها ما روزه بوديم. و تحقير شديم. در كشور اسلامي!. دخترک آمده به مادرش مي‌گويد كه من ديگر نمي‌خواهم روزه بگيرم. آنها هم مي‌خواهند پُلُتيك شرعي بگيرند. تا حد سفر شرعی بروند تا دخترک روزه اش را افطار کند و بر‌گردند. موقعي كه ژست قدرت بگيريد اين اتفاق مي‌افتد ولي اگر ژست مقاومت بگيريد چطور؟ اگر به بچه‌تان از اول گفتيد مرد آن است كه تك باشد هر چه بيشتر تك باشد بيشتر به خود ببالد. يعني اينكه شما در كلاس تك هستيد اين مزيت تو هست افتخار كن پز بده به اينكه همه دارند از اين راه مي‌روند من از اين راه دیگر مي‌روم. يعني به يك سبك ديگري.

يك جا نظام حواسش جمع بوده كه در موقعيت تهديد است. كجا؟ در بحث نظامي. آقای رفيق دوست مي‌گفت در دوره جنگ مي‌خواستيم از شوروي سيم خاردار وارد مي‌كنيم مي‌گفتند سلاح جنگي است و نمي‌گذاشتند وارد بشود. از واسطه به سه برابر قيمت اسلحه مي‌خريديم. اسلحه‌هاي بروز هم نبود. بعد از جنگ به اين نتيجه رسيديم كه ما در فضاي پر از تهديد كه همه دهن باز كردند كه ما را ببلعند چاره‌اي نداريم الا اينكه خودكفا بشويم از ذره ذره امكاناتمان استفاده كرديم. ظرفيت‌هاي داخلي، ظرفيت‌هاي خارجي، الان رسيديم به اينجائي كه هستيم. ولي درعرصه هنر از اول ژست گرفتيد كه ما مي‌خواهيم سخنانمان را به جهانيان صادر كنيم. حواستان نبوده كه قدرت دست شما نيست. فلسفه هنرتان بومي نيست. اصحاب هنرتان نسبت رابطه خيلي قوي‌اي با ادبيات انقلاب ندارند. شما اگر به اين فهم رسيده بوديد كه در عرصه هنر بايد بر خلاف مسير رودخانه شنا كنيد مي‌رفتيد شبكه هنرمندان انقلاب را از 30 سال، 40 سال پيش راه مي‌‌انداختيد آهسته آهسته اينها را بسط مي‌داديد. الان چه قدر از اين هنرمندان متدين هستند كه دارند كارهاي مبتذل توليد مي‌كنند چرا مي‌گويند ما در نان شب‌مان مانديم كسي نيست ما را جمع كند.

البته در سخنراني‌هاي عمومي نبايد خودت را وا بدهي، ولي پشت صحنه بايد بنشيني براي فهم، ميدانت دارد عوض مي‌شود متحول مي‌شود. اين تحول، فهم نشده است و اصحاب انقلاب در موقع تهديد، ژست قدرت گرفتند و زمين خوردند.

 

نکته دوم: چهل سال جامعه دست ما نبوده!

راجع به اين مطلبي كه رایج شده که می گویند "40 سال قدرت دست شما حوزویان بوده است و شما کاری نکردید" باید بگویم اين حرف اشتباهي است 40 سال قدرت دست ما نبوده. چرا؟ من در يك پروژه‌اي که داشتم پيگيري مي‌كردم در اين پروژه ديدم جامعه‌شناس‌هايي كه خيلي‌هايشان هم مخالف رويكردهاي انقلابي هستند به يك حرف قشنگي توجه دارند مي‌گويند كه جمهوري اسلامي بعد از انقلاب خواست ارزش‌هاي اسلامي و انقلابي را جانشين ارزش‌هاي موجود در دنياي مدرن بكند اما از چه ابزاري استفاده كرد؟ ابزار دانشگاه. از ابزارهايي استفاده كرد كه ابزار تحقق اهداف دنياي مدرن بودند و جمهوري اسلامي دارد با شعارهاي اسلامي بر سر شاخ بن مي‌بُرد. يعني فاتحه خودش را دارد مي‌خواند. حالا من اضافه مي‌كنم به آن هم افتخار مي‌كند. كه ما مثلاً تعداد دانشجوهايمان اين‌قدر برابر قبل از انقلاب شده. تعداد دانشجوهاي دخترمان اين‌قدر برابر قبل انقلاب است. اين را افتخار مي‌كند. بله براي اينكه دهان مخالفين را ببنديم خوب هم هست كه به آن پز بدهيم ولي حواسمان باشد كه در كشوری مثل آلمان ميزان دانشجويان را مطالعات منابع انساني تعيين مي‌كند. همين‌طوري كسي دانشگاه نمي‌رود. اعلام میكنند كه نيازهاي كشور براي امسال به اندازه‌اي است كه 16 درصد از دانش‌آموزها بايد بروند دانشگاه. 5/9 درصد آلماني‌تبارها، 5/6 درصد مهاجرين. اگر بخواهند دوتا دانشجو اضافه بگيرند بايد مستنداتش را بفرستند براي نهاد بالادستي كه فلان صنعت در فلان جا يك نيازي دارد كه شما آن را نديديد، ما هم لجستيك داريم فضا داريم منابع انساني، استاد و اينها داريم ما مي‌توانيم اين دانشجو را بگيريم. اين تصوري كه ما داريم تصور ابوريحان بيروني است كه موقع مرگش مي‌گويد بدانم و بميرم بهتر است از آنكه ندانم و بميرم. تصور ما از علم سكولار، همان علمي است كه خدا و پيغمبر گفتند. آقاي حسيني كچوئي هم در كتاب تجددشناسي و غرب‌شناسي حقيقت‌هاي متضاد مي‌گويد كه وقتي علم سكولار و تجدد از جهان غرب وارد جهان اسلام و مخصوصاً ايران شد دچار كج‌فهمي شد حالا من مي‌گويم مغالطه لفظي. كه گفتند اين علم كه علم است اين همان هست كه میفرماید « انّما يخشي الله من عباده العلما » و اين دوتا را به همديگر چسباندند ، دم در مدرسه هم نوشتند « اطلبو العلم من المهد الي اللحد » و بخشي از پول سهم امام را براي احداث مدرسه قرار داديم و گمان‌‌مان اين شد كه نظام آموزش و پرورش يعني فرهيختگي، بعد هم در كتاب‌‌هاي درسي‌مان نوشتيم كه بعد از مقام نبوت هيچ مقامي از مقام علم وعالمي بالاتر نیست. آن مقام علم و عالمي كه خدا و پيغمبر در قرآن گفتند كجا و اين چيزي كه اصلا  كاركرد نظام تعليم و تربيت، كاركرد اصلي‌اش، شغل نيست جامعه پذيري به آن معنايش نيست تغيير چارچوب نظري است يعني اينكه نگاهتان را به عالم و تفسير عالم متحول كنيد يعني نگرش تجربه‌گرايانه، نگرش انتقادي كه هيچ چيز مقدسي وجود ندارد و هر چيزي كه قابل انتقاد است در ذهن بچه‌هاي شما جا مي‌گیرد.

نتیجه این شد که من در موضوع امر جنسي داشتم پژوهش مي‌كردم ديدم هر چه ميزان تحصيلات بالاتر مي‌رود با ميزان اعتقاد به عدم لزوم بكارت، جواز روابط دختر و پسر قبل از ازدواج و فلان و فلان، رابطه برقرار است. هر چه تحصيلات بالاتر مي‌رود تفكرات مدرن‌تر مي‌شود. و اين هم مؤيد همان حرفي است كه جامعه‌شناسان گفته بودند كه جمهوري اسلامي بر سر شاخ نشسته و بن مي‌بُرد. اين كه مي‌گوييد 40 سال است اين نسل دست ما بودند نخیر دست ما نبودند؛ دست نخبگان ما بودند كه تحصيل ‌كردگان اين نظام تحصيلي مدرن است که اين ادبيات را در كشور اشاعه مي‌دادند. و دو تا كارشناس كنار دستمان گذاشتند كه حرف آنها را اسلاميزه بكنيم ما كه حرف از خودمان نگذاشتيم براي اداره كشور. اقتصادمان اسلامي بوده یا الگوي توسعه‌مان؟.

دكتر اباذري كه استاد دانشگاه هست ، میگوید: اين الگوهاي توسعه در كشور ما الگوهاي توسعه نوليبراليستي است. اصلاً زيرآب خانواده را مي‌زند زيرآب ارزش‌‌هاي اخلاقي را مي‌زند خب اين نسل ما نسلي هست كه الگوهاي توسعه ما پرورشش داده. و الگوهاي نوليبراليستي گرچه نوليبراليست ادبياتش با ادبيات پست مدرن دوتاست اما در اينكه نفي سنت‌ها و نفي دين مي‌كنند با همديگر مشترك‌اند و دكتر جواد غلامرضا كاشي که از نوانديشان ديني است؛ يك يادداشتي دارد با عنوان "من بابت سهم خود شرمنده‌ام" مي‌گويد: در اوايل دهه 70 كه جريان نو انديشي ديني اوج گرفت؛ مصادف بود با اشاعه جريان نوليبراليست در دنيا و اشاعه جريان پست مدرن. و ما اينقدر ذوق مي‌كرديم با اين ادبيات پست مدرن و با ادبيات پست مدرن زيرآب ادبيات سنتي را مي‌زديم و نقد مي‌كرديم. ولي حواسمان نبود ما با ادبيات پست مدرن زيرآب سنت را مي‌زنيم ولي جريان نوليبرالسيم كه ليبراليسم اخلاقي را دارد ترویج مي‌كند سوار مي‌شود سوار مركب مي‌شود و مي‌تازاند و پيش مي‌رود. يعني ما آمديم به كمك ادبيات نسبت گرايي اخلاقي زيرآب سنت و دين را زديم و بُردش را چه كسي كرد؟ بردش را جريان ليبراليسم كرد و الان نسلي از جوان‌ها داریم كه نمي‌دانيم با آنها چه كار كنيم.

ما نوانديشان نمي‌خواستيم اينطور بشود ولي شد.

 راهبری مشارکتی

 مشكل اصلي ما اين است كه نظام اسلامي الگويي براي تحول نسل جوان و نوجوانش ندارد. ضعف نرم‌افزاري دارد. يعني الگوهاي قديمي در راهبري را باید کنار گذاشت، اين كه من مي‌افتم جلو و شما پشت سر من بياييد. حرف‌هاي درست را من مي‌فهمم شما هم اگر مسير راه هدايت مي‌خواهيد پشت سر من بيايد. نسل جديد را با مشاركت مي‌شود تفهيم داد. راهبري مشاركتي. يعني ولايت نرم نه ولايت سخت. يعني حرف شما و مطالبه شما از زبان اين نسل در بيايد. اين نسل احساس تحقير شدن مي‌كند از ناحيه حاكميت و روحانيت و به درستي احساس تحقير مي‌كند.

شما نسل جدید را در بازي مشارکت‌شان نداديد. الگوي مشاركتي نداديد. سختي ندارد. بنشينيم با بچه دبستاني، بگوییم تا حالا به تو گفتند تو نسل آينده هستي من از حالا مي‌گويم تو نسل امروزي. تو بايد از همين حالا احساس مسئوليت كني. اين مدرسه را ما بايد خودمان بگردانيم. به نظرتان چه‌طوري بگردانيم؟ چرخشي نظافت كلاس از امروز با شما دو نفر، فردا شما دو نفر. تو هم سركشيكشان باش، همه احساس مسئوليت و مشاركت كنند در اداره كلاس. پليس لازم نیست که بيايد عبور و مرور اطراف مدرسه را كنترل كند، يك تيمي از بچه‌هاي ارشد مدرسه هر روز تقسيم كار كنند بروند برای کنترل ترافيك جلوی مدرسه. يعني از الان احساس مسئوليت نسبت به محله‌شان داشته باشند نسبت به شهرشان داشته باشند. آقا شهر را بسپاريد به دست اينها. تا آنجائي كه مي‌شود. بلوار را بسپاريد دست اينها. انتظامات پارك را بسپاريد دست اينها. اربعين را بسپاريد دست اينها. مراسم را بسپاريد دست اينها. جواب مي‌دهد. احساس مي‌كنند ديده شدند.

در سال 60، 61 نوجوان 16 ساله عضو سازمان مجاهدين خلق را گرفتند كه آدم كشته است او را محاكمه مي‌كردند و تلويزيون نشان مي‌داد مي‌گفت تو چكاره هستي؟ مي‌گفت من مسئول توزيع نشريه راه مجاهد بين ساعت 11 تا 12 در چهارراه فلان. يعني هزار تا آدم داشتند هزار تا مسئوليت داشت همه را مسئول كرده بودند. تو مسئول گوجه فرنگي، تو مسئول سيب‌زميني. تو مسئول فلان. افتخار مي‌كرد از اينكه در سيستم ديده مي‌شود. در اين سيستم بود كه اينها تا ته خط دنبال اينها مي‌رفتند. دنبال راهبرهايشان مي‌رفتند. ما فقط داريم روي جنبه منفي‌شان روايت مي‌كنيم يعني يك ولايت غير الهيه ابليس‌گونه. اما با كليدواژه‌اي كه تو آدمي، ما تو را مي‌فهميم ما تو را به رسميت مي‌شناسيم ولي ما مي‌خواهيم آن ولايت الهيه را با كوچك شمردن مسئول، گسترش دهیم. آموزش و پرورش شما چرا به مديرتان اعتماد نمي‌كني؟ شما براي مدير مدرسه‌ات شاخص تعريف كن بگو من ته خط‌ می ایستم؛ بايد شاخص آموزشي، اخلاقي، سياسي دانش‌آموزها اينجا باشد تدبيرش به عهده خود مدرسه باشد. ببيند که با اين روش بهتر اينها را به نشاط مي‌اندازد و اينها را بزرگ مي‌كند. ما داريم همه را تحقير مي‌كنيم. من بخشنامه ديدم که مجری در اجرا، اصلاً از فكرش استفاده نمي‌كند. در سيستمي كه بدنه به آن حاكميت اتصال ندارد؛ شكاف هم بوجود مي‌آيد يعني مردم مقابل حاكميت مي‌ایستد معلم مقابل شما مي‌ایستد. و امروز اين اتفاق افتاده است.

خيلي عذر خواهي مي‌كنم.

از همه التماس دعا دارم و با ذكر صلواتي بر محمد وآل محمد جلسه را خاتمه مي‌بخشيم.

 

تعداد بازدید :129
کليه حقوق اين سايت متعلق به مرکز فقهي ائمه اطهار (ع) است.