نشست علمي «قلمرو شناسي فقه هنر»
ارائه دهنده: حجتالاسلام و المسلمین دکتر سید حمید ميرخندان
دبير جلسه: حجتالاسلام دکتر سید محسن ميرمرشدی
دبير جلسه:
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين. ثم الصلاة والسلام علي اشرف وليته حبيب قلوبنا و طبيب نفوسنا العبد المؤيّد ابي القاسم محمد.
به حول و قوه الهي سلسله نشستهايي در رابطه با فقه هنر را آغاز ميكنيم با موضوعي كه امروز در خدمت اساتيد و حضار و شنوندگان خواهيم بود با بحث قلمروشناسي فقه هنر. بحمدلله بعد از انقلاب اسلامي توجهات خوبي به مسائل فرهنگ و رسانه شده. اما همانطور كه همه مستحضرید بحث هنر و رسانه نياز به نگاههاي ويژهاي دارد و ميشود گفت كه در فقه ما آنطور كه بايد و شايد به آنها دقت و توجه ويژه نشده است. البته رسالههاي معدودی نوشته شده است ولي حق مطلب ادا نشده و نياز به كارهاي قويتر و بهتري هست. از جمله مسائلي كه در حوزه فقه هنر قابل توجه ميباشد اين است كه واقعاً قلمرو فقه هنر كجاست؟ چه مسائلي را ميشود راجع به آن صحبت كرد؟ اگر بخواهيم هنر را تقسيمبندي بكنيم شامل چه بخشهايي ميشود؟ چه شاخههايي ميشود و مسائلش به چه دستههايي تقسيم ميشود؟ يا در خود مسئلهشناسي فقه هنر، نقش عرف چه قدر پررنگ است نقش كارشناسان هنري چقدر پررنگ است؟ همچنين در تبويب فقه هنر چه قسمهايي را ميشود برايش در نظر گرفت؟ بحث سبكهاي هنري يا بحث رشتههاي هنري. اينها مجموعه سؤالاتي است كه بايد پاسخ داده بشود تا آهسته آهسته راه بيشتر و بيشتر باز بشود و خودمان هم ميدانيم كه با گسترش جوامع و كاربرد هنر در جوامع، تخصصي شدن اين امور واقعاً امري درست و به جاست. حالا بر خلاف نگاههاي گذشته كه در كنار مكاسب يا متاجر و برخي از مباحث هنري فقط پرداخته ميشد واقعاً الان نياز هست كه ما يك باب جديدي را باز كنيم و فقه هنر را به عنوان يك فقه مستقل مطرح کنیم و بتوانيم براي جامعه و براي نسل امروز حرفهاي كاربردي و جديدي را داشته باشيم.
در همين راستا، محضر جناب استاد حجتالاسلام ميرخندان هستيم كه سالهاست در حوزه رسانه و هنر فعاليت ميكنند انشاءالله كه بتوانيم از محضرشان فيض ببريم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
استاد ميرخندان:
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين. الهي اخرجني من ظلمات الوهم و ادخلني بنور الفهم و اكرمني بالهدي و االاستقامه.
درباره بحث فقه هنر و قلمروهايي كه به فقه هنر مربوط هست مباحثي که مطرح خواهد شد به صورت طرحواره است. و حرف آخر و قطعي نيست. درباره عرصهاي كه فقه هنر به آنها تعلق دارد گاهي همپوشانيهايي با فقه رسانه پيدا ميكند و در بعضي از مجامع و نشستهاي علمي ديده شده كه اينها را با هم عطف ميكنند و تعبير فقه هنر و رسانه ميكنند. به نظرم يكي از بحثهاي مهمي كه اينجا وجود دارد تمايز بين اين دو از یکدیگر است هر چند كه ممکن است در بعضی مصادیق هنر و بعضی مصادیق رسانه در مصداق خارجي هنر با رسانه يكي ميشود.
تعریف هنر
تعريف هنر بحث بسيار مفصلي هست. در فلسفه هنر بحثی مطرح است كه هنر چيست و طبيعتاً ما اگر بخواهيم موضوع فقه هنر را معين كنيم چارهاي نيست جز اينكه درباره هنر و تحديد آن بحثي بشود و به يك معنا موضعي گرفته بشود و تعريفي ارائه بشود. اين تعريف هم از بحثهاي چالش برانگيز است كه در فلسفه هنر نظرات متعدد و ديدگاههاي مختلفی وجود دارد. حتي بعضي گفتهاند كه اين تعاريف ذاتي كه براي هنر گفته شده ، یعنی تعار یفی که ويژگي جامع و مانع بودن را بايد داشته باشد درست نيست و اساسا نميشود تعريف ماهوي و ذاتي براي هنر داد. فلذا به جاي آن تعريف كاركردي یا رویهای یا نهادی برای هنر را ارائه می کنند، آن چيزي كه اجمالاً اينجا به عنوان يك مبنا براي ادامه بحث مطرح ميكنم (ضمن اينكه آن مناقشات و بحثهايي كه در فلسفه هنر هست در جاي خودش محفوظ است) اين است كه برای هنر تعریف ذاتی می توان داد و آن این که هنر اولاً امر مصنوع است يعني ساخته انسان است به اين معنا با صنع و آفرينش انساني سر و كار دارد. ثانیاً اين امر مصنوع يا به تعبير يوناني قديمش (تخنه) یا صنعت، با زيبايي همراه هست بنابراين هنر امر مصنوع زيبا است.
هر كدام از اين دو مؤلفه، چيزهايي را خارج ميكند يا داخل ميكند كه حالا نميخواهيم وارد تفصيل این بحث بشويم براي اينكه از هدفي كه داريم دور ميافتيم و به همين اندازه اكتفا بكنيم كه وقتي ما هنر را به امر مصنوع زيبا تعريف كرديم اولا ما تعريف ذاتي را پذيرفتيم. ثانیا پذيرفتهايم که اين تعريف دو عرصه از امر زيبا يا به اصطلاح هنر را براي ما باز ميكند.
اين دو عرصه يكي هنرهاي كاربردي است كه اين دو قيدي كه در تعريف هنر گفته شد درباره آنها هم صدق ميكند. يعني امر مصنوع هست و با زيبايي سر و كار دارد. همچنين هنرهاي زيبا كه در فارسي معادلي است براي (Fine arts) در زبان انگليسي است. هنرهای زیبا در برابر هنرهاي كاربردي (Applied arts) است. چون اين مفاهيم از آنجا گرفته شده دانستن معادل انگليسي آن هم خالي از فايده نيست. بنابراين هنر، اين دوتا عرصه عمده را شامل ميشود هنرهاي زيبا و هنرهاي كاربردي. به تناسب اين تقسيم، هنرهاي زيبا، هنرهاي غيركاربردي هستند هنرهاي كاربردي يعني اينكه آن اثري كه در آن زيبايي به كار رفته براي يك كاربردي در زندگي عادي و معمولي در بيرون از آن جهان اثر اينها يك كاربردي دارند و از آنها در زندگي استفاده ميشود. اما هنرهاي زيبا اينطور نيستند.
مثلاً فرشي كه ما زير پا مياندازيم بگوييم از طراحي استفاده شده و عناصر زيبايي در آن وجود دارد اما اين فرش يك شیء كاربردي است فرش بافته ميشود با آن طرح و نقش زيبا، با رنگ، رنگآميزي براي اينكه ما از اين به عنوان زيرانداز استفاده كنيم پس امر مصنوع هست، زيباست وليكن براي كاربردي در زندگي واقعي و بيروني ساخته ميشود اما هنرهاي زيبا مثل تابلوفرش. تابلوفرش چيزي است صرفاً براي خود زيبايياش هست كه ساخته ميشود اينكه ما اين تابلو را بر ديوار بزنيم و از زيبایي آن تابلو فرش استفاده بكنيم.
يك نمونه ديگر مثلاً بر روي اين مبلهايي كه ساخته ميشود منبتكاري هست كه يك جوري نقش برجسته است و جزو هنر مجسمهسازي محسوب ميشود در آن هنري به كار رفته است و زيبايي هست وليكن مبل و صندلي براي استفاده و نشستن توليد شده. و كاربردي در زندگي واقعي ما دارد كه آن استفاده براي نشستن و راحتي هست. اين به آن صندلي جنبه كاربردي ميدهد. ليكن اگر صندلياي كه از قطعات اسقاطي و مستعمل چیزهای دیگر، ساخته شده است (که در انگلیسی به این آثار Readymade می گویند) وقتي از اين قطعات صندلی ساخته می شود آن صندلي ديگر برای نشستن نیست و از همین رو جايش نه در اتاق پذيرايي يا دفتر كار بلکه نمايشگاه و گالري هنري است .
هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی
بنابراين ما در بحث هنر دوتا عرصه بسيار گسترده داريم 1ـ هنرهاي زيبا و 2ـ هنرهاي كاربردي كه ذيل اينها آثار هنري كه هنرهاي زيبا هستند و آثار هنرياي كه آثار كاربردي هستند. يك نكتهاي كه اينجا بايد به آن توجه داد اين است كه وقتي به طور مطلق گفته ميشود هنر به اصطلاح اين منصرف به هنرهاي زيباست. در ادبيات رايج در هنر و بحثهاي زيباييشناسي وقتي هنر گفته ميشود منظور هنرهاي زيبا و رشتههاي ذيل هنرهاي زيبا هست. بنابراين آن چيزي كه امروز مورد بحث ماست همان فقه هنرهاي زيباست ضمن اينكه اين توجه هم هست كه هنرهاي كاربردي يك بهرهای از هنرهاي زيبا و زیبایی برده اند و مرتبه نازلهای از آن هستند و به يك معنا هنرهاي زيبا براي زندگي آسانتر و بهتر با چاشني زيبايي به وسیله آنها در زندگي روزمره به كار گرفته می شود و كاربردي می گردد. اين هم يك نكتهاي كه در بحث قلمروشناسي به آن توجه داده بشود كه بحث ما با اينكه هنر به مفهوم هنر زیباست است، هنرهاي كاربردي هم جلوههاي خودشان را دارند و در زندگي بسيار نقش ايفا ميكنند. بنابراین بحث ما محدود به هنرهاي زيبا و رشتههايي است كه ذيل آن تعريف شده است.
يك نكته مهم اين است که تمام رشتههاي هنري و آثار هنري كه ذيل آن رشتهها مندرج هستند به نوعي انتقال معنا در آنها هست. حتي در موسيقي محض و سازي، یعنی موسيقيای كه بدون كلام است و جزو انتزاعيترين هنرها محسوب ميشود، هم بحث انتقال معنا وجود دارد. رسانه در یک تعریف مقبول عام عبارت است وسیلهای برای انتقال یا تبادل پیام. پس در رسانه، مفهوم معنا مفهومی کلیدی است. انتقال معنا هم از طريق نظام رمزگاني است كه هر هنري با توجه به امكانات بياني كه دارد صورت میگیرد. در هر رسانه يك نظام رمزگاني و خرده رمزگانیای وجود دارد كه از طريق آنها معنا منتقل ميشود. به عنوان مثال موسيقي از طريق ملودي، ريتم، هارموني، کنتترپوان و سازبندي، به وسیله این مجموعه عناصر بیاني معنارساني ميكند. به اين عناصر معنارسان اصطلاحاً رمزگان موسيقي ميگويند.
بنابراين هنرهايي كه ذکرشد، همه به نوعي حيث رسانهاي هم دارند يعني در عين حالي كه حيث هنري دارند حيث رسانهاي هم دارند به يك معنا اينها هنر رسانه هستند اين در بحث فقهي ما آيا تأثير ميگذارد يا نه، به اين هم بايد بپردازيم كه در بحث فقه هنر، واقعاً اينجا بحث فقه رسانه هم ما داريم. فقه رسانه ذيل اين قرار ميگيرد يا اساساً بحثهاي ديگري از جنس ديگري است.
تفکیک فقه رسانه و فقه هنر
در كنار اين بحث يك نكته را هم عرض بكنم كه گرچه هنرها به يك نوعي ذيل رسانهها ميگنجند و هنر رسانه محسوب ميشوند ولي رسانه يك مفهوم بسيار عامي است كه شامل امور هنري و غيرهنري ميشود. مثلاً روزنامه يك رسانه است اما رسانهاي است كه جنبه هنري ندارد. بنابراين فقه هنر اين عرصهها را شامل نميشود يعني عرصه روزنامه و رسانههاي اينگونهاي مثلاً شبكههاي اجتماعي، رسانههاي جديد، آنهايي كه جنبه هنري ندارند داخل در بحث فقه رسانه ميشوند. در اينجا ما يك رسانههايي داريم كه نه هنر رسانه هستند نه هنر محض هستند، بينابين هستند. چون قرار است ما قلمروشناسي بكنيم به نظرم مقداري تفكيك اين عرصهها، از یکدیگر لازم است. مثل رسانه تلويزيون که در اين زمينه شاخص است.
رسانه تلويزيون در بعضي قالبها يا فرمتها كاملاً هنري است. يعني مثل قالبهاي داستاني، فيلم سينمايي كه از تلويزيون پخش ميشود سريال، مجموعه، تلهفيم، تلهتئائر، اينها قالبهاي برنامه هستند كه كاملاً هنري هستند و از قواعد زيبايي شناسي كه در هنر از آن بحث ميشود تبعیت میکنند. تلويزيون امر بينابيني است يعني بعضي قالبهايش مثل مسابقات، مثل برنامههاي گفتگومحور، مثل دعاي كميل، مثل سخنراني مذهبي، مثل بسياري از برنامههاي مستند، غير هنري هستند و بعضی قالبها كه هنري هستند.
بنابراين وقتي ما ميخواهيم از فقه تلويزيون صحبت كنيم احياناً برخي از مباحث تلويزيون ذيل فقه رسانه ميگنجد برخي ذيل فقه هنر. اينجوري به نظر ميرسد يعني ميرود ذيل فقه فيلم.
اگر فیلم را عنوان عام بگيريم و به جاي فقه سينما بگوييم فقه فيلم، اين عرصههاي داستاني و هنري تلويزيون را هم شامل ميشود. با توجه به اين بحث كه عرض كردم بعضي هنرها، بعضي رسانهها، هنر رسانه هستند بايد تعيين تكليف بشود كه اين را كجا بايستي به يك معنا جاگذاري كرد و از آن بحث كرد.
نكته بعدي اين است كه اگر ما بپذيريم كه رشتههاي هنريای خودشان رسانه هم هستند و همينطور در آن قالبهاي هنری كه در تلويزيون هست آيا در این صورت دو دسته بحث داريم؟ يك دسته بحثهايي كه رسانهاي است و يك دسته بحثهايي كه هنري است. به عنوان مثال در علم ارتباطات و رسانه و در هنر شما به سينما ميتوانيد يك نگاه رسانهاي داشته باشيد و بحثهاي رسانهاي بكنيد. همان طور که سينما را به اين عنوان كه هنر است مورد مطالعه قرار بدهید. به عبارت دیگر وقتی از سینما به عنوان يك رسانه بحث ميكنند حيث رسانه بودن مورد توجه است. در بحثهاي رسانهاي بحث پيام و معنا مهم است، بحث مديريت پيام است به تناسب آن سازمان رسانهاي، مديريت رسانه. بحث مالكيت رسانه و بحثهايي از این دست؛ اما در هنر وقتي از سینما بحث ميشود بحثها جنبه زيبايي شناختي دارد و به يك معنا ميشود گفت كه چون جنبه زيباييشناسي دارد نميشود از بحث توجه به عناصر بياني كه سينما براي ابراز خودش استخدام ميكند سر باز زد. آنها بسيار عمده هستند و جنبه زيبايي در آنها بسيار مهم است.
طرحواره فقه هنر
اما وقتي ما وارد فقه ميشويم ماجرا چيست؟ همانطور که عرض كردم اين گفتگوها قرار است طرحوارهاي باشد حرف آخر نيست. چون فقه از افعال مکلفین بحث میکند (ولو در سطح نظام هم فقه را مطرح كنيم) به نظر ميرسد كه خود عنوان هنر اين قابليت و ظرفيت را دارد كه مباحثي كه ذيل هنر و رسانه و فيلم هست همه را بياوريم و اينجا بحث بكنيم. يعني چه؟ يعني مثلاً فرم مهم در هنر است. فرم را بحث كنيم. زيبايي را بحث كنيم جهان ساخته، جهان مصنوع، اينها در جاي خودش بحث ميشود معنا در هنر مهم است بنا بر يك مبنايي در هنر، فلسفه هنر كه آن مبنا به يك مبنا ميشود گفت كه مبناي درستي است مبناي مختار هست هنر فقط فرم نيست و فرم و محتوا تركيب اتحادي دارند بنابراين وقتي ما در فقه سینما از معنا بحث كنيم از محتوا بحث كنيم در فیلم، اينجا باز داريم بحث هنري ميكنيم و اين نيست كه ما بگوييم اگر به بحث معنا منتقل شديم لزوماً داريم بحث رسانهاي ميكنيم.
حتي در بحث توليدكنندگان فيلم در بحث سازمان بحثهايي كه مطرح است ميتوانيم اينجا بحثها را مطرح كنيم تهيه كننده، كارگردان، عوامل فيلم، سرمايه گذار فيلم و پخش فيلم و بحثهاي فقهي كه در اين عرصهها مطرح هست در فقه هنر اين ظرفيت وجود دارد كه از اينها بحث بشود. يعني اين ظرفيت هست كه به يك نوعي آن مباحث همينجا مطرح بشود. حتي بحثهاي مخاطب.
ما در بحثهاي سينما، نظريههاي فيلم بحثهاي جدي در مورد مخاطب وجود دارد اين طور نيست كه سينما فقط به فرم بپردازد به مخاطب كاري نداشته باشد حتی در تحليل محتواي پيام رسانهاي يكي از شيوههايي كه خيلي متداول است نشانهشناسي است. در تحلیل كيفي پيامهاي ارتباطي و رسانهاي، نشانهشناسي بسيار پركاربرد است همين نشانهشناسي در سينما و فيلم هم دارد كار ميكند. بنابراين به نظر ميآيد كه در اين هنر رسانهها، ما ميتوانيم بحث فقه فيلم را خيلي واسع و موسّع ببينيم جوري كه عرصهاي از بحثهاي مربوط به سينما را در حوزه فقه فروگذار نكند و پوشش بدهد. ولي رسانه اينطور نيست و اين ظرفيت را ندارد چون رسانه بيشتر وسيله ارتباطي براي انتقال معناست و رسانه كاري با تخيل و بحثهاي زيبايي و زيباييشناسي ندارد.
نحوه تعامل فقیه و مسائل هنر
يك نكته ديگر اين است که برای شناختن مسائل فقه هنر یک پیشنهاد که از سوی بعضي از فضلا هم مطرح شده این است که بين هنرمندان یا كارشناسان هنري و كساني كه كار فقاهتي ميكنند جمعی تشكيل بشود و از طريق اين جمع، مسائل فقه هنر استخراج شود. به يك تعبيري مسئله از شما كار فقهي و اجتهاد فقهي از ما. اين يك پیشنهاد است. به عنوان مثال هنرمند بگويد من الان مسئلهاي دارم شما ميگوييد فقه اجازه نميدهد كه خانمها روسريشان را بردارند. من ميخواهم اين خانم را نشان بدهم آيا كلاهگيس ميتواند بگذارد و روسریاش را بردارد؟ راههاي مندوحهاي هست برای اين مساله؟ راهي وجود دارد كه بشود حل كرد؟ یعنی مسئله از او و پاسخ از فقیه باشد.
در واقع يك جور نگاه اين هست كه ما بگوييم در حوزههايي مثل فقه هنر، شما به عرف متخصص رجوع كنيد. بگذاريد اينجوري تعبير كنم كسي كه كار فقاهتي بخواهد بكند خودش چه قدر در موضوع ورود بكند؟ يك بحث جدي است يك دريايي هست هر كدام از اين رشتهها، يعني شما وقتي ورود ميكنيد ميبينيد اين عرصه براي خودشان دنیایی است موسيقي را ورود ميكنيد يا فيلم را ورود ميكنيد این طور است. شايد يك عمرهايي را در خودش بگيرد يعني يك نفر هم مثلاً بايد در یک عرصه موسیقی نه تمامی موسیقی تخصص داشته باشد. حالا اين اقيانوسي كه فرض كنيد اين رشته دارد شما ميخواهيد كسي كه كار فقاهتي ميكند انگشت پايش هم خيس نشود يعني آن كنار بايستد و از دور آنهايي كه در آب هستند به آنها بگويد كه شما بياييد براي من طرح موضوع كنيد طرح مسئله بكنيد و من فقاهت ميكنم.
به نظر ميرسد اينجور فقاهت صائب نيست يعني آن جور كه بايد جوانب فقهي آن پديده و آن رشته هنري ديده نميشود. شما مستحضريد وقتي كه مسئله را به يك فقيهي به گونه خاصی توضيح ميدهيد يك جواب ميگيريد وقتي جور ديگري توضيح ميدهيد احياناً نتايج و جوابها و احكام مختلف ميگيريد.
بنابراين در بحث هنر عرض من اين است كسي كه ميخواهد در بحث فقه هنر وارد بشود به نظر ميرسد كه خودش بايد هنر را بشناسد و با توجه به اين تعبير عرصههاي خيلي گستردهاي كه عرض كردم شايد براي هر فقیهي مقدور نباشد كه همه رشتههاي هنري را بتواند به لحاظ شناخت مسائل و موضوعات ورود بكند.
مطلب دیگر اینست که كسي كه ميخواهد در فقه موسيقي يا فقه سينما فعالیت کند، چه قدر بايد به موسيقي و سينما آشنا باشد ؟ البته تردیدی نيست كه كسي که ميخواهد در عرصه موسيقي كار فقهي بكند لازم نیست مثل موسيقيدان برود موسيقي كار بكند نتخواني بلد باشد سبكها و مقام ها را بلد باشد تاريخ موسيقي و بحثهايي كه موسيقي دارد همه را بداند ولي آن مقدار که باید بداند چه قدر باید باشد به نظرم آن كار خود فقيه هست.
آیا خلاف اين تصور، امكان تحقق دارد يعني فقيه بدون آگاهي لازم ورود پيدا بكند؟
اگر فقيه بدون آگاهي لازم ورود پيدا بكند البته نتیجه ضعیف و خيلي كمفائده است آن وقت فقه نميتواند در عرصه اجتماعي حضور پيدا بكند. مثلا در همين بحث كلاهگيس، كساني كه يك مقداري سينما خواندند و مطالعه كردند ميدانند كه اين كجاها به كار ميرود مخصوصاً در گريم كاركردش چه هست اين ممكن است در دادن حكم فقهي تأثير بگذارد اگر مندوحهاي باشد يا نباشد.
بنابراین در بحثهاي فقه هنر به نظر ميرسد كه خود فقيه بايد مثل عرف خاص موضوع را بشناسد. ممكن است مراجعه بكند مثل مراجعه به لغوي در بحث شبيه آن هست نظير آن هست نميگويم مباني و استدلالهايي كه در اصول ميشود براي ارجاع به لغوي، اينجا هم همان است در واقع جزو موضوعات مستنبطه است. نتيجهاي که از اين ميخواهم بگيرم اين است كه كساني كه ميخواهند فقه هنر كار كنند بايد بعضي مباحث عمومی و عام درباره هر رشته هنری را بدانند. باز تأكيد ميكنم اين به اين معنا نيست كه فرد بايد در آن رشته، مثل كسي كه تخصص در آن رشته دارد در آن رشته تسلط داشته باشد احاطه داشته باشد بلکه آن مقداري كه بحثهاي فقهي با آن رشته بايستي تماس پيدا ميكند فرد بداند و اين كار، كار شاقّي نيست و چارهاي هم از آن نيست. يعني شما اگر بخواهيد فقه مؤثر باشد و كارآمد باشد و حضور داشته باشد به يك معنا دور زده نشود كه البته اين دور زدن ريشههاي غير فقهي هم دارد يك بخشش بحث فقه است كه فقه چه قدر واقعي و ملموس در آن عرصه حضور دارد بايستي اين اتفاق بيفتد.
اين موضوعی جزئي بود طرح بحث بود و اینکه به دست آوردن اين اطلاعات چگونه هست؟ فرد با كارشناسان ممكن است صحبت كند. براي اين كه اين موسيقي، موسيقي بشود گاهي آدم بايد اين چيزها را بخواند و كار فقاهتي كند اين قطعه موسيقي كه ساخته شد چهجوري ساخته شد؟ براي فيلم چهجوري ساخته ميشود اطلاعات عمومي لازم را بايد فرد از طريق مطالعه كتابخواني، از طريق گفتگو و رجوع به اهل خبره کسب كند و چه بسا يك ساعت صحبت با يك متخصص، كار صد ساعت مطالعه را بكند اما باز تأكيد من اين است كه این غیر از این است که شما از آن متخصص، مسئله فقهي بخواهيد. اين دوتا بحث است.
جایگاه فقه هنر
و بحث آخر اينكه ما فقه هنر را كجا قرار بدهيم اين هم يك بحثي است. اساساً فقه بايد به يك نظام جديدي تن بدهد. يعني اين تقسيم سنتي فقه كه قرنهاست وجود دارد کافی نیست. بايد فقه از اساس، يك تبويب جديدي پيدا كند. پيشنهاداتي هم شده بر اساس نظامها. مثل آن بچهاي ميماند كه به يك معنا بزرگ شده حالا اين لباس قدیمی گنجایش او را ندارد.
واقعيت اين است كه عرصههاي فقه به خاطر عرصههاي جديد، تحولات اجتماعي و مدني و نهادهايي كه به وجود آمده ديگر آن تبويب پاسخگو نيست و ظرفيت ندارد بايد متحول و بزرگتر و جامعتر بشود. گسترهاش بيشتر بشود. حالا ما وارد آن بحث نميشويم يعني مورد بحث ما نيست كه حالا فقه هنر كجا ميگنجد در فقه فرهنگ ميگنجد، یا جای دیگر، به آن نميخواهيم بپردازيم. و هنوز هم بحث به اين معنا جمعبندي قاطع و قطعي نشده كه ما بگوييم فقه هنر آنجا خواهد بود.
آن چيزي كه الان بيشتر مورد نظر من است اين است كه ما اگر بخواهيم وارد فقه هنر بشويم و خود فقه هنر را به يك معنا تبويب بكنيم آيا ميتوانيم يك طرحوارهاي براي اين تبويب قائل باشيم يا نه؟ یکی از شكلهايي كه ميشود مطرح كرد همان چیزی است که بعضي از فضلا مثل آقاي عليدوست در آن مقالهاي كه براي همايش فقه هنر دادند آنجا يك بحث عمومي فقه هنر دارند درباره اينكه ديدگاه اسلام درباره هنر چه هست؟ از نظر فقهي ما درباره هنر چه بگوييم؟ ایشان يك اصلي بنا ميكنند بعد ميگويند حالا فراتر از آن اصل ميرسيم به استحباب هنر و اينجا حكم استحباب هنر را ميدهند. من فكر ميكنم كه اين بحث اساساً كمتر فقهي است دليلش هم اين است كه اساساً فقه متكفل طرح بحث در اين عرصه نيست كه اگر بخواهيم يك جايگاهي براي هنر و زيبايي قائل بشويم در منظومه تفكر اسلامي، هنر كجا قرار ميگيرد؟
من يك موقعي در مباحث آیت الله مصباح(ره) ميديدم ايشان عجيب روي هنر و زيبايي تأكيد دارد و البته از آيات و روايات هم استفاده ميکند كه خداوند خودش هنرمند است اصلاً وقتي گفته ميشود كه خداوند خودش زيباست يعني اصلاً هستي با زيبايي عجين است. شما وقتي اينجوري نگاه ميكنيد بحثهاي فلسفه هنري است. حوزويان متهم هستند كه آقايان حوزوی با هنر نسبتي ندارند. چون نميتوانند هنر را نفي كنند چارهاي از آن ندارند ميگويند. حالا هنر باشد. حالا وقتي شما فقه را كه مطرح بكنيد ميگويند آقايان ميخواهند با فقه چه بلايي بر سر هنر بياورند؟ بنابراين به نظر من بحثي مانند اين، بيشتر جنبه فلسفي دارد.
پس الان يك طرح، يك ايدهاي هست كه ما بحثهاي عمومي فقه هنر داريم بدون اينكه هنوز وارد رشتههاي هنري و به تعبير آقاي عليدوست تعيّنات هنري بشويم.
بنابراين من فكر ميكنم كه اگر قرار هست بحث فقهي درباره هنر بشود بايد قاعدتاً وقتي گفته ميشود درس فقه هنر بايد ببينيم كه چه رشته هنري مورد بحث است. براي اين هم دو پيشنهاد ميشود كرد كه قابل جمع هم هست.
1ـ اينكه رشتههاي هنري را در دستهبنديهايي كه در هنر متداول است قرار بدهيم و اصطلاحاً فقه را در آن دستهبنديها مطرح كنيم يعني بگوييم كه ما در يك دسته بندي براي هنرها گفته ميشود كه ما هنرهاي ادبي داريم شعر و ادبيات داستاني، هنرهاي نمايشي داريم (دراماتيك) كه شامل سينما، رقص، تئاتر و اينها ميشود. هنرهاي تجسّمي داريم نقاشي و عكاسي و مجسمهسازي و اينها و هنرهاي موسيقيايي داريم. اين يك شكل تبويت براي فقه هنر.
اگر اين تقسيمبندي براي ما اين امكان را فراهم كند كه يك سري مباحث فقهي ذيل هنرهاي دراماتيك بما هو دراماتيك مطرح كنيم اين تقسيمبندي منطق دارد يعني كارآمد است يعني ما قبل از اينكه بياييم وارد تئائر، سينما و رقص بشويم بگوييم يك سري مباحث فقهي در بحث هنرهاي دراماتيك هست. مثلاً همين بازيگري كه اختصاص به سينما ندارد. اينكه اين خانم با اين آقا چهجور ارتباط برقرار كند. اين كلمات که بين اينها به عنوان این که زن و شوهر هستند رد و بدل ميشود چهجور است؟ يا حکم این که اين آقا از این جهت زن و شوهر واقعي نيستند دستش را به اين خانم بزند؟ در واقع به اصطلاح آن بحثي كه عناوين فقهي در بعضي از موارد قصدياند و در برخی غيرقصدياند. و در اينجا قصد وقتي تغيير كرد اشكال ندارد. پس اينجور تقسيمبندي اگر براي ما اين امكان را فراهم بكند كه يك سري مباحث عمومي فقهي درباره فقه هنرهاي دراماتيك هنرهاي نمايشي داشته باشيم اين سزاوار است بعد وارد هر كدام از اين رشتهها بشويم حالا تقسیمبندی های دیگری هم وجود دارد مانند هنرهاي ديداري و شنيداري يا هنرهاي تصويري در برابر هنرهاي غير تصويري. اين تقسيمبنديها اگر اين امكان را فراهم بكند كه ما بعضي مباحث فقهي كه مشترك بين اين هنرهاست آنجا بتوانيم مطرح كنيم اين سزاوار است و منطق دارد. آن وقت بعد از آن ما وارد رشتههاي هنري بايد بشويم و بگوييم كه اينجا در فقه هنرهاي نمايشي از سينما قرار است بحث كنيم. ذيل سينما هم بحث تلويزيون ميآيد يعني نمايش در تلويزيون. يعني آن مجموعه، سريال آن قابل تعميم است. پس فقه رسانه قاعدتاً متكفل مباحث مربوط به فقه قالبهای هنری در تلویزیون چون بحثهاي هنري است نيست. آن مباحث ارجاع داده ميشود به بحث فقه هنر، آن هم به طور خاص فقه نمايش، به طور خاص فقه فيلم.
2- يك طرح هم اين است كه ما از ابتدا بياييم رشتههاي هنري را که تعدادش هم بسته نيست و احياناً شكلهاي جديد هنرهاي تركيبي هم كه به وجود ميآيد مطرح كنيم. به عبارت دیگر فقه هنر را بر اساس رشتههاي هنري تعريف كنيم. مانند فقه تئاتر، فقه ادبیات هنری، فقه نقاشی، فقه موسیقی، فقه عکاسی، فقه سینما، فقه مجسمه سازی و فقه معماری.